ـ
جعفر سبحانی
چکیده: «هرمنوتیک» واژهاى یونانى است و به معنى «هنر تفسیر» یا «تفسیر متن» مىباشد. گاهى گفته مىشود این واژه از نظر ریشهى لغوى با «هرمس» پیامبر خدایان، بىارتباط نیست.و در حقیقت «مفسر» کار «هرمس» را انجام مىدهد و مىکوشد تا هرمس گونه معناى سخن را کشف کند، همان گونه که هرمس پیام آور و مفسر پیام خدایان بود.
تفسیر متن خواه متن دینى و یا تاریخى و یا علمى، واقعیتى است که ابعاد سه گانه دارد:
الف: متنى که در اختیار مفسر قرار دارد.
ب: مقصدى که نویسندهى متن آن را تعقیب مىکند.
ج: مفسرى که مىخواهد با ابزار و ادوات خاص به تفسیر آن بپردازد.
و هنر مفسر این است: از روشهاى صحیح براى فهم کامل متن کمک بگیرد و از این طریق به مقصد و یا مقاصد نویسنده برسد.
از این جهت مىبینیم برخى از غربیان مانند اگوست ولف (2) آن را به معنى علم به قواعد کشف اندیشهى مؤلف و گوینده به کار برده است. و «شلایر ماخر» (3) (1768 - 1834) آن را به مثابه روش جهت جلوگیرى از خطر بد فهمى یا سوء فهم معرفى مىکند. تا آنجا که ویلهم دیلتاى (4) (1833 - 1911) کوشش کرد که متد جامع و فراگیرى براى تفسیر تمام پدیدههاى انسانى پدید آورد، همان طورى که براى فهم علوم طبیعى، شیوهى فهم خاص وجود دارد. و در حقیقت آن را یک نوع روش شناسى علوم انسانى، در مقابل روش شناسى علوم طبیعى به کار گرفت.
پل ریکو که یکى از برجستهترین نمایندگان هرمنوتیک معاصر است آن را نظریهى عمل فهم در جریان روابطش با تفسیر متون تعریف کرده است، یعنى هرمنوتیک دانشى است که به شیوهى فهم و مکانیزم تفسیر متون مىپردازد. (5) در هر حال آنچه که از تفسیر متون در گذشته و تا چندى قبل مطرح بوده، جنبهى روشى داشته است و هرگز جزء مسایل کلامى و یا فلسفى نبوده است، و کسانى که دربارهى تفسیر متون یا به تعبیر غربى «هرمنوتیک» سخن گفتهاند، هدف این بود که روشى را ارایه دهند تا در سایه آن، (1889 - 1976) و گادامر (7) (1900 ...) هرمنوتیک از بخش روش شناسى خارج شده و در قلمرو مسایل فلسفى قرار گرفته است، حالا آنان با چه اندیشه به این تحول دست زدهاند و چگونه مسالهاى را که در شمار مسایل روش شناسى بود، وارد قلمرو مسایل فلسفى کردهاند، بعدا آن را متذکر خواهیم شد.
ب: مقصدى که نویسندهى متن آن را تعقیب مىکند.
ج: مفسرى که مىخواهد با ابزار و ادوات خاص به تفسیر آن بپردازد.
و هنر مفسر این است: از روشهاى صحیح براى فهم کامل متن کمک بگیرد و از این طریق به مقصد و یا مقاصد نویسنده برسد.
از این جهت مىبینیم برخى از غربیان مانند اگوست ولف (2) آن را به معنى علم به قواعد کشف اندیشهى مؤلف و گوینده به کار برده است. و «شلایر ماخر» (3) (1768 - 1834) آن را به مثابه روش جهت جلوگیرى از خطر بد فهمى یا سوء فهم معرفى مىکند. تا آنجا که ویلهم دیلتاى (4) (1833 - 1911) کوشش کرد که متد جامع و فراگیرى براى تفسیر تمام پدیدههاى انسانى پدید آورد، همان طورى که براى فهم علوم طبیعى، شیوهى فهم خاص وجود دارد. و در حقیقت آن را یک نوع روش شناسى علوم انسانى، در مقابل روش شناسى علوم طبیعى به کار گرفت.
پل ریکو که یکى از برجستهترین نمایندگان هرمنوتیک معاصر است آن را نظریهى عمل فهم در جریان روابطش با تفسیر متون تعریف کرده است، یعنى هرمنوتیک دانشى است که به شیوهى فهم و مکانیزم تفسیر متون مىپردازد. (5) در هر حال آنچه که از تفسیر متون در گذشته و تا چندى قبل مطرح بوده، جنبهى روشى داشته است و هرگز جزء مسایل کلامى و یا فلسفى نبوده است، و کسانى که دربارهى تفسیر متون یا به تعبیر غربى «هرمنوتیک» سخن گفتهاند، هدف این بود که روشى را ارایه دهند تا در سایه آن، (1889 - 1976) و گادامر (7) (1900 ...) هرمنوتیک از بخش روش شناسى خارج شده و در قلمرو مسایل فلسفى قرار گرفته است، حالا آنان با چه اندیشه به این تحول دست زدهاند و چگونه مسالهاى را که در شمار مسایل روش شناسى بود، وارد قلمرو مسایل فلسفى کردهاند، بعدا آن را متذکر خواهیم شد.