تاملی بر صد سال شعر عرب؛ موسی بیدج
ـ
موسی بیدج
قرن بیستم را میتوان خلاصه تاریخ بشریت دانست؛ قرنی که تمام دستآوردهای بشری اعم از فکر و هنر و صنعت و فنآوری به بار نشست، و فاصله انسان آغاز قرن با انسان پایان قرن فاصله زمین تا کره ماه شد. سرعت انتقال آدمی از پنجاه شصت کیلومتر در ساعت (با قطار) به ما فوق صوت (با هواپیما) رسید و شتاب انتقال خبر از سال و ماه به ثانیه. برای نشان دادن این شتاب همین مثال کافی است که در سال 1821 زمانی که ناپلئون اول در جزیره سنت هلن درگذشت، این خبر - علیرغم اهمیت آن - دو ماه بعد به بندر مارسی رسید و شش ماه طول کشید تا مردم فرانسه از آن آگاه شدند. این در حالی است که اکنون خبرهای پیش پا افتاده، برای رسیدن به گوش جهان فقط به ثانیهها نیاز دارند.
بیداری جهانی در قرن بیستم، تمام ابعاد زندگی انسان را در برگرفت و مسائل کهن او را نیز مورد بازبینی و تکامل قرار داد.
دانشمندان به تاریخ و فلسفه و دین نگاه تازهای انداختند و این تجدیدنظر در زمینه ادبیات نیز نمود بارزی یافت و تعاریف جدیدی پیدا کرد.
به طوری که ادبیات هزار و چند صد ساله مکتوبی که در دسترس مخاطبان قرار دارد، دستخوش دگرگونی شد و رفته رفته جامهای از جنس دیگر پوشید و خطابهای تازهای را پدید آورد.
انسان قرن بیستم، در منطقه ما، که تاریخی ممتد از تعاملات بشری را پشت سر گذاشته و روزگاری پیشرو تمدنهای جهانی بوده، و چندی نیز دنبالهرو، اکنون به تعادلی نسبی رسیده است و نقش مهم خود را در برابر بشریت به انجام میرساند. باید اعتراف کرد که در تعاطی و تعامل میان فرهنگها و تمدنها، شرق به دستامدهای فکری و فرهنگی گذشته خود افتخار میکند و جهان غرب به دستاوردهای فکری و فنآوری کنونی خود، ادبیات نیز همیشه حامل پرسشها و خطابهای فکری و فرهنگی و دغدغهها و دلمشغولیهای نوع بشر است. این مسئولیت ادبیات را بر آن میدارد که جامه همیشه نو شوندهای را به تن کند تا حرفهایی را که به نمایش میگذارد دور از دسترس مخیله بشری نباشد. بر همین اساس، زمانی که خطابهای فکری بشر شکل مدرنی به خود گرفت ادبیات نیز خود را با این خطاب هماهنگ ساخت و از جامه دیرینه خود که سالیانی دراز پوشیده بود بیرون آمد.
اکنون، شعر عرب بیشتر، و شعر ایران کمتر، لباس شعر اروپا را به تن دارد و هیچ عیبی هم ندارد زیرا غالب مردم ما و بسیاری از مناطق پهناور جهان عرب جامه محلی خود را درآورده و کت و شلوار میپوشند که سوغاتی غربی است. شعر نیز به شکل مدرن خود یعنی شعر نو و سپید درآمده است. هر چند که نباید نادیده گرفت که در جایجای ادبیات قدیم ما شعر بدون قالب عروضی هم دیده میشود.
در سال 1914 هشتاد و پنج درصد کره زمین در اختیار اروپا و مستعمرات آن بود و کشور انگلستان با رقم 85/23 درصد بیشترین حجم خاک زمین را در تملک داشت. در آن روزگار میان حکومت عثمانی و اروپا بر سر سرزمینهای عربنشین جنگ و دعوا بود. در آن گیرو دار که شعر عرب در چند جبهه میجنگید، در یک جبهه سعی میکرد تا با واژگان دخیل که از زبانهای ترکی یا فرانسوی و انگلیسی به زبان عربی هجوم آورده بود مبارزه کند؛ و از طرفی شاعران عرب در چند صد سال اخیر رفتارهای فردگرایانه در پیش گرفته بودند و شعر خود را در خدمت عزا و عروسی، مدح و قدح، فخرفروشیهای فردی و عرض اندامهای شعری، مبارزه طلبیهای بلاغی و بیانی و مسائلی از این دست قرار داده بودند. آنان با آغاز قرن بیستم فردگرایی را رها ساخته و به سوی احساسات ملی و موضوعات مبتلا به جامعه و انسان فرو رفته در باتلاقهای یومیه و غلتیده در شوون معاش، ارتقا دادند.
در آن روزگار میان بیگانگان - اروپا و عثمانیها - بر سر سرزمینهای عربی جنگ در گرفته بود. و در میان عربها - با حضور روشنفکرانی که بیداری را تبلیغ میکردند و رهبرانی که اندیشه زعامت در سر داشتند - رویارویی و تصادم در گرفته بود. در این روز دریغ نمیکردند تا بیداری شعر را به میان جامعه ببرند. اما این بیداری و «به روز شدن» چند خیز بلند لازم داشت تا به شکل امروزین خود در بیاید. ایستگاههای مهمی را که شعر عرب در قرن بیستم پشتسر گذاشته به طور اختصار از این قرارند:
اول: انجمن قلم
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، با بد شدن اوضاع اقتصادی و سیاسی و اجتماعی سرزمین شام که در سیطره حکومت عثمانی بود، خانوادههای بسیاری از این نقطه به قاره آمریکا مهاجرت کردند. تعدادی از جوانان این خانوادهها که به ادبیات و شعر گرایش داشتند با بهرهگیری از فرهنگ شرقی - عربی خود و غوطهوری در فرهنگ غربی - آمریکایی محل زیستشان، به ادبیاتی متفاوت دست یافتند. آنان سپس مرکزی را به نام «انجمن قلم» تأسیس کردند که از نامداران این انجمن میتوان جبران خلیل، میخائیل نعیمه، ایلیا ابوماضی، نسیب عریضه را نام برد. سرازیر شدن این ادبیات از دور دستها به سرزمینهای عربی در آثار ادیبان این منطقه نیز تأثیر گذاشت و دستمایه تحولات بعدی شد. آثار اعضای این انجمن به «ادبیات مهجر» شهرت یافت و اکنون پس از گذشت حدود هشتاد سال از درگذشت جبران خلیل جبران (1931-1883) او تواناترین و نامآورترین شاعر عضو این انجمن قلم به شمار میآید. جبران در سرودهای مشهور، مولویوار، چنین آواز سر میدهد:
نی را به من بده و خود آواز بخوان
زیرا که آواز راز جاودانگیست
و ناله نی در روزگاران
و پس از پایان جهان، باقیست.
نی را به من بده و خود آواز بخوان
زیرا که آواز آتش است و روشنایی
و ناله نی اشتیاقیست
که هیچگاه خاموشی نمیپذیرد.
نی را به من بده و خود آواز بخوان
که آواز زیباترین نیایشهاست
و ناله نی همچنان باقیست
پس از پایان زندگانی.
و در جایی دیگر از این کتاب - منظومه که در واقع تنها اثر منظوم
جبران به شمار میآید، چنین میسراید:
آیا تو چون من جنگل را به جای کاخ برگزیدهای؟
جویبارها را تعقیب کردهای؟
از صخرهها بالا رفتهای؟
تن خود را با عطر شستهای؟
و با نور خشک کردهای؟
آیا سپید دم را در جامهایی از نسیم
چونان باده نوشیدهای؟
آیا چون من شامگاه
میان تاکستان نشستهای
وقتی که خوشههای انگور
چون چلچراغ طلا بالای سرت باشند؟
آیا شبانه چمن را زیرانداز
و آسمان را روانداز خود کردهای
آیا بیخیال دیروز و فردا بودهای؟
جبران این سروده 203 بیتی را در سال 1919 در کتابی با عنوان «مواکب» منتشر ساخت. فصلهای مختلف این منظومه، در وزنهای متنوعی سروده شده و میتواند شاهدی برای وحدت مضمون و تعدد وزن باشد. همان اتفاقی که سی سال بعد در عراق به طور جدیتر دنبال شد.
دوم: گروه آپولو
در گیر و دار فعالیت ادیبان مهاجر در دو قاره آمریکا، در کشور مصر نیز ادیبانی برای ایجاد ادبیات نوین تلاش میکردند. آنان هر چند شاعران درجه یکی نبودند اما با آشنایی به زبانهای اروپایی و اندیشه رمانتیکهای انگلیسی، راه تحولات ادبی بعدی را در این نقطه باز میکردند. از این عده میتوان عباسالعقاد، شکری و المازنی را نام برد که در «انجمن دیوان» گرد آمدند. و البته شاعرانی مانند خلیل مطران و احمد شوقی نیز در کوتاه کردن راه بیتأثیر نبودند. جماعت دیوان نه با شعر خود بلکه با تأملات فکری و فرهنگی خود در شعر عرب، راه را برای پدید آمدن نسلی تازهنفس در کشور مصر گشودند. در همین جغرافیا گروه مهم دیگری به طلایهداری احمد زکی ابوشادی مجله مهم آپولو را تأسیس کردند. شاعران این گروه که شعر رمانتیک و فرانسه را مرجع خود قرار داده بودند، توانستند گام مهمی در ارتقای شعر عرب بردارند. از شاعران مهم این گروه علاوه بر ابوشادی میتوان به نامهایی چون ابوالقاسمالشابی، الیاس ابوشبکه، علی محمود طه و ... اشاره کرد. اکنون حدود هشتاد سال از عمر این حکایت میگذرد با این حال یکی از سرودههایی که در کشورهای عربی بر سر زبان مردم است مربوط به یکی از اعضای این طیف یعنی ابوالقاسم الشابیست. او در فرازی از شعر خود چنین سروده است:
اگر ملتی زندگی را بخواهد
سرنوشت به خواستهشان تن خواهد داد
و شب به ناچار رخت برمیبندد
و غل و زنجیر شکسته خواهد شد
هر کس که شور زندگی در سر ندارد
در گرداب زندگی غرق خواهد شد
و هر کس فراز قلهها را دوست ندارد
همواره در گودالها خواهد زیست ...
سوم: شعر عراق
تحولات شعر عرب در نیمه نخست قرن بیستم، با تحول در مضمون شعر آغاز گردید و اگر شاعرانی در این نیمه به شکستن قالب شعری نیز دست یافتهاند، بیشتر جنبه تفنن داشته و ضرورت آن به پدید آمدن تئوری نینحامیده بود. فعالیت شاعران نئوکلاسیک عراق مانند معروفالرصافی، صدقیالزهاوی، و محمد مهدی الجواهری نیز در زمینه دگرگون کردن مضمون شعر و مطرح ساختن موضوعات مبتلا به جامعه دست میزدند. این سه شاعر و یکی دو تن دیگر در نیمه نخست قرن بیستم با سرودههای خود توانستند در دریای مردم خروش بیندازند.
در پایان همین نیمه با به بار نشستن تلاشهای تنی چند از شاعران عراقی نوآور مانند بدرشاکرالسیاب، نازکالملائکه، عبدالوهاب البیاتی و بلندالحیدری، شعر نو عرب در قالب جدید با عنوان «شعر تفعیله» (= شعر نیمایی در ایران) و با پیشنهاد خانم نازکالملائکه با عنوان شعر آزاد موسوم گردید (که البته این نامگذاری بعدها تسمیهای نادرست خوانده شد زیرا شعر تفعیله از ارکان کامل افاعیل بهره میجست و فقط تعداد رکنهای آن متفاوت بود و شعر آزاد معنا نمیداد و باز گرفتار وزن بود) السیاب با شعر خود و الملائکه با تئوریهایی که برای شعر نو پیشنهاد میکرد، خود را به عنوان آغازگر شعر نوین عرب ثبت کردند. مهمترین سرودهالسیاب که نمایندگی شعر نو را با خود دارد، سرود باران است که در ایران پنج شش بار ترجمه شده است و ترجمه این قلم در کتاب «و ناگهان باران» ثبت شده است. بخشی از شعر باران این گونه است:
انگار میشنوم
که عراق
تندر و آذرخش میانبارد
در دشت و کوهستان
برای لحظهای که مردانش
لاک و مهر از آن بردارند
و بادها از قوم ثمود
در وادی نشان نگذارند
انگار میشنوم
که نخلها باران مینوشند
روستاها مینالند
و مهاجران
یا پاروها و بادبانهاشان
با طوفان و رعد و برق میجنگند
آواز میخوانند:
باران
باران
باران
در عراق گرسنگیست
و در موسم درو
غلهها بر باد میروند
تا کلاغها و ملخها سیر شوند
و سنگهای آسیاب گندمداران را در دشت آرد میکند
باران
باران
باران
در شب کوچ چه اشکها ریختیم
و از ملامتها ترسیدیم
و گفتیم: اشکهامان به خاطر باران است
باران
باران
باران
از بچگیها تا به حال
زمستانها
دل آسمان را ابر فرا میگیرد
و میبارد
اما هر سال
در زمین سبز
گرسنه میمانیم
هیچ سالی نیست
در عراق
گرسنگی نباشد ...
در حول و حوش همین سالها شاعران دیگری غیر از شاعران عراقی نیز به این راه پا گذاشتند که قبانی در سوریه، عبدالصبور در مصر، یوسفالخال در لبنان و دیگران نیز بودند. البته نزار قبانی تا دو دهه بعد از آغاز قالبهای نو در شعر عراق، هم چنان رویکرد اصلی خود را قالب دیروزی و مضمونهای امروزی قرار داده بود تا اینکه با سرودن شعر بلند «حاشیهای بر دفتر شکست»، شیوه خود را کاملاً تغییر داد و به شعر نو روی آورد.
چهارم: مجله شعر
از ایستگاههای مهم شعر نو عرب، که آثار آن تا به امروز در این شعر ساری و جاری است، تأسیس مجله شعر است. در سال 1957 یوسفالخال، شاعر مسیحی لبنانی به همراه تنی چند از شاعران که هر کدام پروژهای برای تمرد از شعر عرب به حساب میآمدند، در جایی به نام مجله شعر گرد آمدند.
علاوه بر یوسفالخال، آدونیس، خالده سعید، محمدالماغوط، أنسیالحاج، شوقی ابی شقرا، و ... در این مجله به نوشتن و سرودن پرداختند. شعر آدونیس بر پایه میراث فرهنگی عرب و نوآوریهای شعر اروپا استوار بود:
گفتی که شاعری؟
از کجا میآیی؟
چه پوست نرمی داری؟
میشنوی جلاد؟
سر را به تو بخشیدم
اما مواظب باش
پوست را «قلفتی» میخواهم
برایم گران و گواراست
مخملی زیباست
و فرش من خواهد شد.
گفتی که شاعری؟!
سرودههای الماغوط شعر سپید مبتنی بر دغدغههای اجتماعی، سرودههای انسیالحاج، شعر سپید مبتنی بر تأملات فکری و درونکاوی کتابهای مقدس بود، و آثار شوقی ابی شقرا سراسر سوررئالیسم.
این گونه سرودن تا آن موقع در شعر عرب سابقه نداشت و هر کدام از این افراد توانستند در چشمانداز شعر عربی جایگاهی ویژه به خود اختصاص دهند. به اعتقاد صاحبنظران، شخص یوسفالخال نه با سرودهها بلکه با موتور راهاندازی و جلسات هفتگی مجله شعر و حمایتی که از شاعران پیشرو نشان داد، نامآور شد.
شکی نیست که مجله شعر با گشودن راه برای ترجمه شعر جهان و بکارگیری رهنمودهای کتاب خانم سوزان برنار فرانسوی، درباره پایه و اساس شعر منشور، یکی از نقاط عطف مهمی است که شاعران عرب را به شیوه امروزین شعر آن سامان رسانده است. این مجله حدود ده سال عمر کرد و با خروج آدونیس به تعطیلی کشیده شد. آدونیس که با یوسفالخال در شکل و محتوای نوآوری اختلافنظر پیدا کرده بود، برای رواج تئوریهای خود به تأسیس مجله «مواقف» پرداخت. الخال نیز که مدتی را برای ترویج نوشتن به زبان عامیانه محلی تبلیغ میکرد، خود نیز به بنبست رسید و به انتشار مجله ادامه نداد. از میان شاعران مجله شعر، پس از آدونیس، محمدالماغوط با نوشتن، شعر، مقاله، نمایشنامه و فیلمنامه بیشترین اثر را روی شاعران جوانتر داشته است. او در سرودهای با عنوان «کولی کنسرو شده» چنین میگوید:
بیآن که به ساعت دیواری
موقع فریادهایم را میدانم
در کوچهها پرسه میزنم
با این دست میدهم
با آن وداع میگویم
و به تراسهای بلند
و به جاهایی
که ناخنها و دندانهایم
در انقلابهای آینده
خواهند درید
دزدانه مینگرم
که گرسنگی من اتفاقی نیست
و از روی دلخوشی یا شکم سیری آواره نشدهام
«هیچ سنبلی در تاریخ نیست
که قطرهای از لعابم بر آن نباشد» ...
پنجم: شعر مبارزه
در نیمههای دهه شصت قرن گذشته میلادی، مبارزه مسلحانه فلسطینیها شکل و اوج گرفت. به همراه این مبارزه شاعرانی پدیدار شدند که با ادبیاتی جدید برای تحقق آرمان فلسطین شعر سرودند. این حرکت شاعران فلسطینی روی تمام صحنه شعر عرب تأثیر گذاشت و موج جدیدی را پدید آورد. برجستهترین شاعران مبارز فلسطینی عبارت بودند از: محمود درویش، سمیحالقاسم، ابوسلمی، سالم جبران، معین بسیسو، و تنی چند از شاعران دیگر. این گونه شعری زمانی اوج گرفت که شاعران دریافتند که مردم فلسطین خود نیز متنوعند و مانند بیماری گریبانگیر شرق هویت جمعی مخدوش شدهای دارند و غالب افراد در پی آنند که پیروزیهای شخصی را کسب کنند. معین بسیسو، شاعر ناکام فلسطینی که در سن پنجاه سالگی درگذشت، در سرودهای این ناکامی را این گونه بیان میکند:
نوادگانت را لعنت کن
پدربزرگ
ریشههایت را به تمامی
بردار و کوچ کن
این درخت زیتون
و شما
ای شاعران شکست و خیمهگاه و لیمو ...
بیایید و
تن پارههای شعرتان را گرد آورید
در پای باروها بگسترانید
برای ماه و گنجشک
دست دراز کنید
و در بازار کوتولهها و یک چشمها
تور صیادی از یافا را بفروشید
سنگی از عکا
و تاکستانی از کرمل را
عبدالقادر را بفروشید
روی سنگهای قسطل
و بگذارید که آن پتیاره
پردههای پنجرهاش را
از کفن من ببافد
دست مریزاد
برای فروشنده و خریداری
که آخرین نخ پرچمت را میفروشد
ای وطن ...
در این مقطع از تاریخ معاصر عرب مهمترین رویداد تاریخ شعر این منطقه پیوستن بسیاری از شاعران دیگر کشورهای عربی به شعر مبارزه فلسطین است. در واقع میتوان شعر این مقطع عرب را رستاخیز ادبی و انقلابی شعری در مفاهیم زندگی ادبی به شمار آورد. بسیاری از شاعران مهم عرب مانند البیاتی، مظفرالنواب و سعدی یوسف از عراق، عبدالمعطی حجازی، امل دنقل از مصر، الفیتوری از سودان و ... سرودههای خود را به بیان این رویداد اختصاص دادند. اما با گذشت سه چهار سال از این ماجرا، جنگ سال 1967 اعراب و اسرائیل پدید آمد که به شکست نظامی حکومتهای عربی منجر گردید. این واقعه در رویاهای شاعران فلسطینی و شاعران عرب اختلالی پدید آورد و باعث سرخوردگی شد و موجی از سرودههای تلخ را به دفتر ادبیات معاصر هدیه کرد.
شاعران ناامید علاوه بر وصف شکست، نوک تیز حمله شعری خود را متوجه حاکمان عرب کردند که در سازمان ملل هیچ تلاشی برای احقاق حقوق فلسطینیها نمیکردند. سمیحالقاسم خطاب به مردان شیکپوش سازمان ملل که حق آنان را نادیده گرفتهاند چنین میسراید:
آقایان
کراواتهایتان در گرمای روز
و نقشههای خیالانگیز
چه سودی دارند، امروز؟
آقایان
خزه در دلم رویید
و تمام دیوارهای شیشه را پوشاند
دیدارها، بسیار
سخنان، غرّا
جاسوسها، تنبارهها، خیرهسران
چه سودی دارند، امروز؟
در اینجا قبانی نیز زندگی شعری خود را به راه دیگری انداخت. او با سرودن «حاشیهای بر دفتر شکست» راه مبارزه را برگزید:
وطن غمگینم
من شاعری بودم
که عاشقانه میسرودم
اما به یک لحظه
از من شاعری ساختی
که با دشنه میسراید ...
ششم: شعر سیاسی
رفته رفته با نزدیک شدن به دهه هشتاد، شعلهور شدن جنگ در لبنان، پیروزی انقلاب ایران، و رویدادهای متنوعی که در گوشه و کنار جهان عرب پدید آمد، شعر سیاسی عربی، حدت و شدت بیشتری یافت و شاعران عرب با خروج از کشور خود و اقامت در کشورهای عربی - با فضای سیاسی بازتر - به سرودن گونهی شعری بیسابقهای دست یافتند. برای مثال نزار قبانی، مظفرالنواب، سعدی یوسف، البیاتی، احمد مطر و شاعرانی که در جنوب لبنان نشأت یافته بودند مانند محمدعلی شمسالدین، شوقی بزیع، حسنالعبدالله، جودت فخرالدین و دیگران، بعلاوه شاعران فلسطینی که به جمع پیوسته بودند مانند احمد دحبور، عزالدین المناصره، محمدالقیسی و مریدالبرغوثی و ... در این چارچوب قرار میگیرند. دحبور در شعری چنین میسراید:
حاکمان به نام تو
کاسه گدایی دست گرفتهاند
توضیح میخواهی؟
فقیران را
به نام تو سر میبرند
کوچهها
به نام تو خلوت میشوند
و گلی سرخ طلوع میکند ...
سرودههای سیاسی شاعران عرب که در سه دهه اخیر اوج گرفته در شاعران مختلف شکلهای متفاوتی دارد. برای مثال قبانی در نکوهش حاکمان عرب به بیان صفات استبدادی و خودکامگی آنان اکتفا میکند، اما مظفرالنواب اشارات واضحتری دارد. او درباره فاجعه تل زعتر چنین میسراید:
سوداگران شام
روی آتش دوزخ چه میپزند!
طاعون نزدیک است
نخست
ستارهای آزاد سر بر میآورد
پرتویی ویرانگر میپراکند
و چهره جمجمهای را
که باد در تل زعتر به بازیاش گرفته
روشن میکند.
خاک عالم
هرگز نمیتواند
چشم جمجمهای را
که جویای وطن است
ببندد ...
اما شاعران دیگر به فراخور حال به بیان رفتارهای آنان میپردازند که تصویری عمومیتر از نظامهای عربی و نظامهای مشابه را به نمایش میگذارد. مثلاً مریدالبرغوثی، شاعر فلسطینی مقیم مصر چنین میسراید:
در قهوهخانه
شاعری چیزی مینوشت
پیرزنی گمان کرد
برای مادرش نامه مینویسد
دختری جوان گمان کرد
برای دلبرش مینویسد
کودکی گمان کرد
نقاشی میکند
تاجری گمان کرد
معاملهای را جوش میدهد
جهانگردی گمان کرد
بدهیهایش را میشمارد
و مأمور مخفی
آهسته
به طرف او گام برداشت.
هفتم: ادبیات مهاجرت و شعر تبعید
دهه هشتاد و نود و در این چند سالی که از قرن نوین میگذرد بار دیگر موج مهاجرت از کشورهای منطقه به سوی غرب و اماکنی که در آن آسایش برای جان و مفری برای بیان یافت میشود، از سر گرفته شده است. اکنون دهها شاعر عرب در گوشه و کنار دنیا به نوشتن و سرودن مشغولند. سرودههای آنان نیز اکنون راه آسانی برای ورود به وطن یافته است. چرا که به عنوان مثال زمانی که قبانی علیه حکومتهای عربی و از جمله مصر برای کوتاهی در حق فلسطینیها شعر میسرود، مطبوعاتی که شعر او را چاپ میکردند حق ورود به برخی کشورها را نداشتند و مردم از خواندن شعر او محروم میشدند. یا سرودههای مظفرالنواب به صورت کاست قاچاق میشد. اکنون اما با حضور اینترنت، دیگر نمیتوان جلوی موج سرودهای اعتراضآمیز را گرفت.
با تمام این احوال، از یاد نمیبریم که اصولاً شعر آن گونه که در سابق به عنوان رسانهای درجه یک به شمار میآمد، دیگر در چنین جایگاهی نیست و با هجوم رسانههای گوناگون، از فراگیر بودن آن کاسته شده است. ولی این سخن به معنای کم شدن ارزش شعر در نزد علاقهمندان نیست چرا که اکنون هزاران شاعر ظهور کردهاند و اگر ستارهای خاموش شود آسمان شعر همچنان ستارهباران است. شعر امروز عرب از این گونه است و اکنون کشورهایی که تا به حال به نام شعر آوازهای نداشتند، دهها و صدها شاعر را به منصه ظهور رساندهاند.