سخنی درباره ترجمه متون قدیمی
چهارشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۳۲ ب.ظ
عبدالله کوثری
بحث درباره انتخاب زبان مناسب برای متون قدیمی (یا متونی با موضوع مربوط به دوران قدیم) از دیرباز میان مترجمان ادبی مطرح بوده است. در این باره بطورکلی دوعقیده را میتوان از هم باز شناخت.
گروهی عقیده دارند مترجم که اهل این زمانه است برای مردم این زمانه ترجمه میکند ولاجرم باید هر متنی، از جمله متون قدیمی را هم به زبان فارسی امروزی برگرداند. چون مخاطبان او به این زبان میگویند ومینویسند و این زبان را به آسانی درمییابند.
گروهی دیگر بر این عقیدهاند که زبان ترجمه درمتون قدیمی با توجه به زمان و فضا و حال وهوا و ماهیت شخصیتها و رویدادها باید زبانی متفاوت با زبان امروزی باشد. بدیهی است که منظور این گروه آن نیست که ما مثلا برای ترجمه تراژدیهای یونانی که متعلق به دوهزار وپانصد سال پیش است، به سراغ زبان فارسی همزمان با این نوشتهها برویم. این کار نه میسر است و نه مناسب و در واقع گزینش چنان زبانی نفی اولین هدف ترجمه است. چون ما متنی را از زبانی که مخاطب با آن آشنا نیست به زبانی دیگر که باز برای او ناشناخته است برمیگردانیم و این سودی به همزبانان ما نمیرساند. استفاده از واژههای متروکی که در این هزار سال بهندرت مورد استفاده بوده و بیشتر به زبان باستان تعلق دارد ترجمه را از دسترس خوانندگان امروزی دور میکند. پس باید راه دیگری بجوییم.
من بر این عقیدهام که چون شخصیتها و رویدادها و باورها و سخنانی که در اینگونه متون مییابیم تفاوتی عظیم با هر چیز امروزی دارد، توصیف آن شخصیتها و بازآفرینی دیالوگهای ایشان با زبانی کاملا امروزی از شکوه و اصالت آنها و نیز از توان تاثیرگذاری آنها میکاهد. همچنین معتقدم نویسنده و مترجم در هرزمان گنجینهای سرشار دراختیار دارد ـ یا باید داشته باشد ـ که میتواند بنا بر موقعیت از آن سود جوید. آنچه زبان معیار مینامند برای من معنای چندان روشنی ندارد. چون در هر زمان مشخص افراد وگروههای اجتماعی گوناگون هریک این زبان را بهگونهای بس متفاوت با دیگری بهکار میگیرند. علاوهبراین، در ادبیات ما ناچاریم قلمرو زبان را بسیار گستردهتر بگیریم. بسیاری از متون ادبی نیاز به واژگانی بس گستردهتر از این زبان روزمره دارند.
شاید اغلب ما برخی نمایشنامهها و فیلمهای تاریخی تلویزیونی را دیده باشیم که همین زبان امروزی را به شکل مکتوب آن در دهان شخصیتها میگذارند و تصور میکنند که شنونده یا بیننده بدین تربیت در فضای دوران قدیم، مثلا دوران بنیامیه قرار میگیرد. حاصل این کار متاسفانه چیزی مضحک و باورنکردنی میشود. البته برخی کارگردانان و فیلمنامهنویسان داشتهایم که با انتخاب زبان مناسب بر تاثیر و اصالت روایت بسیار افزودهاند.
راهی که من در ترجمه اورستیا و سالومه و زنان تروا در پیش گرفتهام گزینش، یا اگر بشود گفت ابداع زبانی است که به شیوه گفتار و نوشتار قدیم نزدیک میشود و از واژهها و شیوه بیان آن زبان سود میجوید، اما نه تا آن حد که فهم مطلب برای خواننده امروزی دشوار یا حتی ناممکن شود. تراژدیهای یونان چندان ژرفنگرانه و چندان سرشار از معنی و احساس و عاطفه است که هنوز هم بیتردید برخواننده تاثیر مینهد و او را در مصائب و شادیهای قهرمانان شریک میکند. اما زبان در این تراژدیها اهمیت اساسی دارد. ما چگونه میتوانیم کمان آپولون و جوشن آخیلس و ارابه زئوس را با واژگانی امروزی توصیف کنیم؟ چگونه میتوانیم رجزخوانی و نبرد دو پهلوان جنگ تروا را جز با زبانی که واژههایش را از متنی چون شاهنامه وام گرفتهایم بیان کنیم؟ به این قطعه از الاهگان انتقام که سومین تراژدی از تریلوژی اورستیا است توجه کنید:
آپولون:
دور شوید! بر این درگاه بیش از این مپایید.
که این معبد بینایی را به ظلمت می آلایید.
هان، دور شوید، زان پیشتر که ماری سیمگون از کمان زرین من بهپرواز در آید
وزخمی چنان ژرف در سینهتان بگشاید
که هرخونابه قیرگون که از رگان آدمیان مکیدهاید
از اندرونة تاریکتان برون آید.
نه، این خاک جایگاه شما نیست و این معبد شما را پذیرا نیست
جایگاه شما آنجاست که سرها به تبر میاندازند
و چشم از چشمخانه بیرون میآرند
به تیغی تیز گلو را میشکافند و سنگ بر مردمان میبارند
آنجا که یک به یک اندام از پیکر آدمی باز میکنند
کودکان نرینه را خا... بر سنگ میفشارند
وفریاد از استخوانهای غلتان درغبار برمیآرند
آری آنجاست که سفره سور میگسترانید
و آسمان را در سور خود بهسوگ مینشانید
دور شوید که جایگاه شما کنام دیوان وددان است
و این معبد بخشایش را با نفسهاتان به گند میکشانید
دور شوید ای پریشان رمة بیشبان
که نه درخور مهر خدایان و نه سزاوار عشق دیوانید.
براستی نمیتوانم تصور کنم که بیان این سخنان رعبانگیز و استوار و درعینحال شیوا، بازبان رایج امروز چه تاثیری بر خواننده مینهاد. شما خود یکبار این نوشته را با زبانی امروزی باز بنویسید و تاثیر آن ر ا با نوشته من بسنجید.
نکته مهم در این متن این است که این زبان درعینحالکه از زبان متداول امروز فاصله گرفته چنان نیست که خواننده امروزی آن را درنیابد. دوستانی که این ترجمه را خواندهاند بیگمان متوجه شدهاند که در آن بسامد واژههای فارسی بسیار زیاد است ومن صادقانه میگویم که در این کار تعمدی نداشتهام، بلکه خود متن چنان بوده که مرا بهسوی این واژهها کشانده است. آیا خواننده متن را با این زبان بهتر باور میکند، یا با زبان متداول روزمره؟
در ترجمه انگلیسی این متون شیوههای مختلف میبینیم. گیلبرت موری که از بزرگترین مترجمان تراژدیهاست، درترجمه زبانی قدیمیوار و شعرگون و حتی آراسته به قافیه انتخاب کرده، برخی مترجمان دیگر مثل فیلیپ ولاکات (چاپ پنگوئن) زبانی سادهتر، اما درهرحال قدیمیوار و شعرگون برگزیدهاند. در ترجمه ایلیاد رابرت فیتزجرالد (چاپ آکسفورد) و ریچموند لاتیمور (چاپ دانشگاه شیکاگو) و استانلی لومباردو (چاپ دانشگاه کانزاس) زبانی قدیمیوار وشعرگون برگزیدهاند، اما ای. و. ریو (چاپ پنگوئن) این متن را با زبانی کم وبیش امروزی ترجمه کرده است. اما میدانیم که در زبان انگلیسی این تفاوت به اندازه زبان فارسی محسوس نیست.
ما در زبان فارسی باید دایره زبان امروزی را وسیعتر بگیریم. خواننده امروزی ما هم سعدی و حافظ و فردوسی را میخواند و میفهمد و هم نادرپور و آتشی و فروغ را. درعینحال همین خواننده شعر شاملو واخوان را که سرشار از واژهها و شیوة بیان قدیمی است نیز می خواند و درمییابد.
جدا از این واقعیت، استفاده از این زبان من حصر به ترجمه نیست. بهرام بیضایی که من از پهلواناکبر میمیرد تا امروز خواننده مشتاق نمایشنامهها وفیلمنامههایش بودهام، در نمایشنامههای تاریخی خود از چنین زبانی سود میجوید و بیگمان یکی از لذتهای خواننده در مطالعه آثار بیضایی خواندن این زبان است. همچنین زبان قدیمیوار یکلیا وتنهایی او اثر تقی مدرسی، که مستقیما از زبان کتاب مقدس گرفته شده بهنظر من یکی از عوامل مهم در تاثیرگذاری این داستان زیبا بوده و هست. هوشنگ گلشیری در داستان زنده بردار کردن ... زبانی قدیمی، همپایه زبان بیهقی برمیگزیند و در شازده احتجاب زبانی قاجاری. رضا جولایی نیز در برخی کارهای خود به زیبایی از زبان قاجار سود میجوید. محمود دولتآبادی در کلیدر بسیاری ازویژگیهای زبان بیهقی را با ظرائف زبان امروز خراسان در هم میآمیزد. میتوان نامهای دیگری نیز به این فهرست افزود.
پس نباید محدوده زبان را چنان تنگ بگیریم که گویی خواننده امروز با دیدن یک یا چند واژه یا اصطلاح قدیمی از متن میرمد یا آن را در نمییابد و متن ترجمه به سبب وجود چند واژه، متنی پرتکلف میشود. همگان میپذیرند که ترجمه عرصهای است که میتوانیم در آن قدرت زبان فارسی را بسنجیم. در ترجمه، ما در مقابل واژهها و اصطلاحات وشیوههای بیانی خاص در زبان مبدأ، میکوشیم گنجینه زبان خود را بگشاییم و از میان امکانات گوناگون آنچه را که مناسب است برگزینیم. مترجم باید دستش در گزینش این امکانات باز باشد. عرصه گزینش او را نباید به همین محدوده زبان روزمره (که درجای خود بسیار غنی و کارساز نیز هست) محدود کنیم. زیرا ما در ترجمه ادبی فقط با یک نوع متن روبرو نیستیم. چگونه میتوانیم این تنوع را نادیده بگیریم و هرچه را که به دستمان میدهند به یک قالب بزنیم؟ بدیهی است که در این گزینش ذوق سلیم مترجم و دانش زبانی او تاثیری قاطع دارد. اوست که باید تعیین کند چه واژهای برگزیند که خواننده امروزی اگرهم با آن آشنا نیست با کمترین جستجو در فرهنگها به آن دست یابد. ومن این جستجو را سودمند میدانم. براستی چه اشکالی دارد که خواننده با واژههای زیبا و کارسازی که به دلیل کژسلیقگی منشیان دوران صفوی وقاجار از رده خارج شدهاند آشنا بشود و بر امکانات زبانی خود بیفزاید؟ ترجمه از آنجا که زبان را پیوسته به هماوردجویی با زبانی دیگر میکشد، بهترین عرصه است برای کشف تواناییهای موجود و نیز امکانات از یادرفتهای که بیدانشی یا کاهلی منشیان و نویسندگان درطول چند قرن ما را از آنها محروم کرده است. این هرگز به معنای کهنهگرایی نیست. این کاری است که به غنای زبان کمک میکند. البته مشروط به آن که کار را از تناسب بیرون نکنیم و قصدمان تلاش بیثمر برای زنده کردن زبان باستان نباشد.
در مورد ترجمه سالومه که آقای خزاعیفر در شماره پیشین مترجم به آن اشاره کردهاند نیز همین حکم صادق است. این نمایشنامه اگرچه درقرن نوزدهم نوشته شده، اصل داستان آن از داستانهای «عهد جدید،کتاب مقدس»است و شخصیتها و گفتار و کردار ایشان به جهانی بس متفاوت با جهان ما تعلق دارد. تردید ندارم که وایلد در نوشتن این نمایشنامه به زبان کتاب مقدس چشم داشته، وشاهد من بسیاری از قطعات سالومه است که شباهت کامل به سرودهای کتاب مقدس دارد. از جمله سخنان سالومه خطاب به یحیی که ما را به یاد غزل غزلهای سلیمان میاندازد. زبان فارسی سالومه نیز چیزی است بینابین زبان متون فارسی قدیمی و زبان کتاب مقدس.
اما استفاده از زبانی که توصیف کردم، الزاماتی نیز به همراه دارد. نخست آن که این زبان باید یکدست باشد. یعنی اگر زبانی قدیمیوار برمیگزینیم دیگر از واژههای باب روز خودمان اجتناب کنیم. دیگر آن که در نمایشنامهها یا تراژدیها و نیز در سایر متون قدیمی تفکیک وتمایز میان زبان شخصیتها رسم نبوده، تا آنجا که میدانم این تمایز میان زبان گفتار ازنمایشنامههای رنسانس آغاز شد. در تراژدیها شخصیتها هریک محملی هستند برای ادای مطلب نویسنده. او پیام خود را از زبان این شخصیتها بیان میکند و زیاد نگران آن نیست که هویت شخصیت با آنچه میگوید تعارض دارد یا ندارد. بدینسان است که مثلا در تراژدی آگاممنون نمایشنامه با سخنان استوار و بسیار شیوای سرباز دیدبان کاخ آغاز میشود، یا مثلا در مدئا اثر ائوریپیدس در آغاز نمایشنامه سخنانی بس حکمتآمیز از زبان دایه میشنویم، یا همسرایان که اغلب از مردم عادی شهر هستند مهمترین پیامهای تراژدی را با شیواترین و موثرترین کلمات بیان می کنند. از این روست که در سالومه نیز نیازی به تفکیک زبان میان شخصیتها احساس نمیشود.
این خلاصهای است از آنچه در مورد زبان ترجمه متون قدیمی میتوان گفت و امیدوارم سایر مترجمان وصاحبنظران عقیده خود را در این مورد بیان کنند. بدیهی است که خواننده با مطالعه اینگونه ترجمهها بهتر میتواند درباره چندوچون این شیوه ترجمه و محدوده گزینش واژگانی که من روا میبینم داوری کند.
۹۲/۰۶/۰۶