واژه‌گاه

درباره زبان و ترجمه

واژه‌گاه

درباره زبان و ترجمه

گفتگو با صالح حسینی درباره ترجمه

جمعه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۲، ۰۱:۳۲ ب.ظ

صالح حسینی متولد 15 دی‌ماه 1325 در سنقر کرمانشاه است. زمانی ترجمه‌ی «دل تاریکی» را کار پخته‌تری به لحاظ حرفه‌یی در کارنامه‌اش می‌دانست؛ اما در حال حاضر، «خشم و هیاهو» با ویرایش جدیدش را بیش‌تر می‌پسندد؛ چون تغییرات بهتری در اثر داده است. از ترجمه‌ی «زیر کوه آتشفشان» مالکوم لاوری هم راضی‌ است. به گفته‌ی خودش، پیش‌تر از او، پرویز داریوش ـ  مترجم فقید ـ ویرجینیا وولف را در ایران با ترجمه‌ی «خانم دالووی» معرفی کرده بود. 

حسینی سال 78، مترجم و منتقد نمونه از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شده است و سال 82 هم خادم برگزیده‌ی نشر. همچنین مدت 12 سال از داوران جایزه‌ی کتاب سال بوده‌ است؛ در فاصله‌ی سال‌های 70 تا 84. 

سال 52 به استخدام دانشگاه اهواز درآمده و در سال 54 از طرف دانشگاه به دانشگاه جرج واشنگتن در آمریکا رفته و در زمینه‌ی ادبیات آمریکا تخصص گرفته است تا سال 58. از آن زمان تا امروز، در دانشگاه اهواز به تدریس مشغول است. 

«برخیز ای موسی» از ویلیام فاکنر، «به‌سوی فانوس دریایی» ویرجینیا وولف، «برادران کارامازوف» و «قمارباز» فئودورمیخائیلوویچ داستایوسکی، «مرگ ایوان ایلیچ» لئو تولستوی، «آخرین وسوسه‌ی مسیح» نیکوس کازانتزاکیس و «لرد جیم» جوزف کنراد از جمله ترجمه‌های او هستند. 


این مترجم و استاد دانشگاه در گفت‌وگویی با ایسنا که در محل این خبرگزاری انجام شد، از مسائل امروز ترجمه و دغدغه‌های حرفه‌اش سخن گفت. 

ترجمه‌های ماشینی 
صالح حسینی درباره‌ی نگاهش به وضعیت ترجمه‌ی امروز و دغدغه‌ای که بین دو نسل ترجمه‌ی ادبی در ایران وجود دارد، توضیح داد: بین نسلی که خودم هم جزو‌شان هستم، با نسلی که امروز کار می‌کند، تفاوت ماهوی است. تا مترجم زبان ‌فارسی را خوب بلد نباشد؛ یعنی به‌ نظم و نثر هزارساله‌ی فارسی مسلط نباشد و فرهنگ عامیانه را نشناسد، ترجمه خوب از آب درنمی‌آید. در حال حاضر، با استثناهایی، به‌ نظر می‌رسد که اکثر ترجمه‌ها حالت ماشینی دارند. 


زبان فارسی و ترجمه 
حسینی در ادامه‌ی سخنانش با اشاره به تغییرات زبان فارسی در ترجمه و رابطه‌ی این دو اظهار کرد: زبان فارسی در بعضی ترجمه‌هایی که امروز می‌شود، خیلی الکن است، که این گاهی تقصیر مترجم است. در ترجمه‌های غیر رمان، نقد ادبی و تئوری جدید شاید به‌ دلیل این‌که ما هنوز واژ‌گانی برای این نظریه‌ها پیدا نکرده‌ایم، ترجمه برای‌مان این‌قدر سخت می‌شود و حتا گاهی خودم هم که این ترجمه‌ها را می‌بینم، نمی‌دانم چه گفته‌اند و منظور نویسنده را اصلا نمی‌فهمم. در نسل پیشکسوت ترجمه، این موضوع و شأنیت زبان فارسی رعایت می‌شد و می‌شود و این تسلط وجود دارد؛ البته در زمینه‌ی رمان سخن می‌گویم. 


نقد ادبی نداریم 
این مترجم همچنین درباره‌ی نقد ادبی گفت: در زمینه‌ی‌ نقد خیلی عقبیم و متأسفانه نقد ادبی نداریم. وقتی هم نظریه‌های تازه می‌آیند، چون هنوز قبلی‌ها هضم و درست درک نشده‌اند، ناگهان می‌پریم و می‌رسیم به جدید‌ترها. در برخی از این نظریه‌ها، اصطلاحات عجیب و غریبی وجود دارد که برای معادل‌یابی تعدادی از آن‌ها مانده‌ایم. به عنوان نمونه، واژه‌ی discourse معانی بسیاری را شامل می‌شود و شاید به فارسی، ترجمه‌ی دقیق نداشته باشد. 

او افزود: مشکل نقد ما این است که به جای نقد اثر می‌رویم سراغ تسویه‌حساب شخصی. باید یاد بگیریم که اثر را نقد کنیم و خود آن طرف مورد انتقاد هم باید سعه‌ی صدر داشته باشد و بتواند بپذیرد؛ ولی هنوز در جامعه‌ی ما این‌ موضوع جا نیافتاده و آن‌هایی که اسم و رسمی هم دارند، اگر بخواهیم درباره‌شان حرفی بزنیم و نقدی کنیم، چنان جار‌ و جنجال راه می‌اندازند که طرف نقاد مات و مبهوت می‌ماند. 

صالح حسینی اضافه کرد: درباره‌ی برخی شخصیت‌های ادبی این اتفاق افتاده است. ما می‌خواهیم با بد‌ترین شیوه و حربه جلو بیاییم و شخص را منکوب کنیم که حتا نفس هم نکشد و این خیلی بد است. جوری باشد که اگر روی اثر نقدی می‌شود، خالق آن با سعه‌ی صدر بپذیرد، که بلکه باب نقد در این مملکت باز شود. به نظرم، دوستان پیشکسوت ادبیات نگذاشته‌اند باب نقد باز شود و الآن که تئوری‌های نقد جدید وارد می‌شوند، ما زبان ترجمه‌شان را نداریم. 


ضرورت ترجمه‌ی دوباره‌ی آثار برای هر نسل 
مترجم «برادران کارامازوف» داستایوفسکی سپس درباره‌ی بازبینی ترجمه‌ها در طول سال‌های مختلف، با تأکید بر آگاهی نسل دیروز و امروز ترجمه از تئوری‌های تازه‌، خاطرنشان کرد: برای این موضوع باید چاره‌اندیشی کنیم. زبان ترجمه‌ی نسل امروز برای ترجمه‌ی این تئوری‌ها الکن است؛ چون غیر از مسأله‌ی معادل‌یابی که ما آن‌را نداریم، خود متن روان نیست و مشکل است. به عنوان نمونه، مفهوم ساختارشکنی که ژاک دریدا مطرح کرده، به نظرم، منظورش این نبوده که ما برداشت کرده‌ایم. 


ترجمه حالت پز دادن پیدا کرده است 
او در توضیحی متذکر شد: ترجمه بیش‌تر حالت پز دادن پیدا کرده است. این روزها ترجمه به شکلی که دیگران نفهمند، خودش هنر شده و این یک فاجعه است. در حوزه‌ی نقد هم این‌ بیش‌تر دیده می‌شود. سال‌ها پیش، استادم ابوالحسن نجفی نام این قضیه را گذاشت فاجعه‌ی اندیشه. هنوز هم این هست که نفهمیدن هنر باشد. بالأخره در هر زمینه‌ای هم که مشغول ترجمه‌ایم، باید برایش زبان پیدا کنیم. ترجمه از این دیدگاه به نظرم هنر است؛ یعنی یافتن زبان مناسب برای هر متن؛ چون در غیر این ‌صورت، هر کسی که کمی زبان غیرفارسی بلد باشد، می‌تواند ترجمه کند. 

صالح حسینی ادامه داد: مثال دیگر، کتاب «ساختار و تأویل متن» است که واقعا قابل ‌فهمم نیست. بحث همان موضوع برگرداندن اصطلاحات و تعابیر است. باید کاری کنیم که در زبان فارسی قابل فهم باشد. من موافق ترجمه‌ی هر اثری هستم؛ در صورتی‌ که قابل فهم باشد. گاهی آثاری می‌خوانیم و می‌بینیم که اصلا به نظر می‌رسد خود مترجم هم متوجه نشده چه گفته؛ چه رسد به خوانندگان! 


ترجمه از زبان اصلی اثر 
او همچنین درباره‌ی ترجمه از متن اصلی به فارسی گفت: در هر حال، اثر باید به فارسی ترجمه و تبدیل شود. قبلا وفاداری به متن معنای دیگری داشت و حالا معنای دیگری دارد. این‌طور نیست که لازم باشد ساختار آن زبان را منتقل کنیم. بار اول که در سال 1362، «لرد جیم» جوزف کنراد را به فارسی برگرداندم، فکر ‌کردم وفاداری به متن این است که من عین همان ساختار را وارد زبان‌ فارسی کنم. وقتی ترجمه چاپ شد، دیدم یک چیز الکن غیرقابل فهم شده که خودم هم شرمنده شدم و سال‌ها بعد، به گمانم، سال 75 بود که دوباره آن‌را ترجمه کردم و اتفاقا هوشنگ گلشیری زنده بود و مرا در این کار همراهی کرد. اما با این‌که برای چاپ این کتاب خیلی زحمت کشیدیم، نمی‌دانم متأسفانه چرا فروش نمی‌رود. ولی وقتی هم که متنی نمی‌پذیرد، دیگر نمی‌شود کاری کرد و انگار این‌ روزها این‌طور شده که هر متنی ترجمه شود. 


حراست مترجم از زبان فارسی 
مترجم «به‌سوی فانوس دریایی» ویرجینیا وولف درباره‌ی دغدغه‌اش در امر ترجمه یادآور شد: برای برخی واژه‌ها مدت‌ها می‌نشینم و این‌طور نیست که صفحه سیاه کنم. سعی می‌کنم در ترجمه، از زبان فارسی حراست کنم و به گمانم، وظیفه‌ی اصلی من این است و گاهی این احساس مهم از طرف همه وجود ندارد. آن‌هایی که زود زود ترجمه می‌کنند، فکر نمی‌کنم دغدغه‌شان این باشد. ترجمه مثل نوشتن و خلق ‌کردن است و در لحظات خاص اتفاق می‌افتد؛ مگر این‌که ترجمه‌ی ماشینی کنند، که دغدغه‌شان اصلا زبان فارسی نیست. مثلا یکی از مترجم‌های معاصر به تمام آثار بزرگ ادبی جهان دست‌برد زده است. مگر می‌شود به این روش ترجمه کرد؟ مگر می‌شود «بهشت گم‌شده»ی میلتون را به این راحتی ترجمه کرد؟ ولی این مترجم ترجمه کرده؛ چرا؟ چون اصلا دغدغه‌اش زبان فارسی نیست. یا «کمدی‌ الهی» دانته را. ما نمی‌دانیم شاید او قدرت مافوق طبیعی دارد. می‌گوید بین 20 تا 25 صفحه در طول روز ترجمه می‌کند. از این نظر باید گفت خوش به‌ حالش! 

او در ادامه اضافه کرد: سعی می‌کنم دقیق ترجمه کنم و بدانم با آن‌چه در ذهن نویسنده می‌گذرد، یکی است. شاید بتوان اسمش را یک خلق مجدد گذاشت. اما وفاداری به زبان فارسی هم خیلی مهم است. شاملو می‌گوید، من به سراغ زبان همین‌طوری نمی‌روم. وادی مقدسی است. زبان فارسی عشق ماست. 


کیفیت ترجمه‌های امروز 
صالح حسینی همچنین درباره‌ی ارزیابی‌اش از ترجمه‌های ادبی امروز بیان کرد: هم خوب‌اند و هم با اشکال روبه‌رو هستند. جا‌هایی که زبان فارسی مترجم خوب بوده، ترجمه هم خوب شده است. البته فقط تسلط به زبان فارسی را دخیل نمی‌دانم؛ چون همین الآن مترجمی هم داریم که زبان فارسی و عامیانه‌دانی‌اش رشک‌انگیز‌ است؛ اما جا‌هایی هم هست که زبان انگلیسی را متوجه نمی‌شود و خیلی بد ترجمه می‌کند و افتضاح. جا‌هایی را که زبان انگلیسی پیچ‌وتاب دارد، متوجه نمی‌شود؛ ولی این موضوع را فارسی‌دانی‌ و زبان عامیانه‌دانی‌اش جبران می‌کند، که یکی از بی‌نظیرهاست. 


ترجمه یک کار عملی است 
حسینی سپس درباره‌ی الگو داشتن در ترجمه سخن گفت و توضیح داد: ترجمه یک کار عملی است. در خلال ترجمه، مترجم به تدریج، سبک، زبان و شیوه پیدا می‌کند. زنده‌یاد محمدعلی صفریان زمانی در سال 52، «دل تاریکی» و «جوانی» جوزف کنراد را ترجمه کرد و بعد من در سال 65، نقدی بر ترجمه‌ی او نوشتم و خودم هم اقدام به ترجمه‌ی «دل تاریکی» کردم؛ چون این اثر را دوست داشتم و به نظرم کتابی است که مثل شعر نوشته شده و اگر یک کلمه‌اش در ترجمه خراب شود، همه‌ی ترجمه تحت تاثیر قرار می‌گیرد و این موضوع را مترجم قبلی متوجه نشده بود و من دقتم را روی آن گذاشتم. در حال حاضر هم مدت دو سال است که جلو چاپ سومش را گرفته‌اند و نمی‌گذارند منتشر شود، که نمی‌دانم چرا؛ در حالی‌که این اثر ضدامپریالیسی و ضداستعمار است و هم‌اکنون جزو کتاب‌های درسی دانشگاه هم هست. 


ترجمه‌ی آثار فارسی‌زبان به زبان‌های دیگر 
این مترجم پیشکسوت در بخش دیگری از سخنانش به ارزیابی‌اش از ترجمه‌ی آثار ادبیات فارسی در کشورهای دیگر پرداخت و افزود: سال‌هاست ترجمه‌ی اثری را به شکل جدی ندیده‌ام، که در این میان، خیلی مسائل دخیل و مرتبط است، بویژه موضوع فرهنگ. هر چند ترجمه‌ی این‌ آثار نعمت است؛ اما مثلا برای واژه‌ای مثل «تکبیرة‌الاحرام» که در شعر سهراب سپهری است و برخی از آن‌ها را ترجمه کرده‌ام، در ترجمه چه باید کرد؟ خیلی وقت‌ها در ترجمه بی‌معنی می‌شود. یا وقتی می‌گوید، من وضو با تپش پنجره‌ها می‌گیرم؛ چه معادلی بگذاریم؟ خیلی جاها و مخصوصا در جا‌هایی که بار فرهنگی بیش‌تری دارد، ترجمه‌پذیر نیست؛ مگر این‌که شکل دیگری به آن بدهیم؛ مثل کاری که فیتز جرالد با شعر خیام می‌کند و یک جور دیگر ترجمه می‌کند. کل ساختار را به هم می‌ریزد و آن‌را برای انگلیسی‌زبان قابل فهم می‌کند. اگر بتوانیم در ترجمه این ‌کار را کنیم، موفق‌ایم. رژه لسکو هم «بوف‌ کور» را به فرانسه ترجمه کرد؛ اما باز مشکل دارد. 

او در نهایت با تأیید این‌که آثار فارسی‌زبان قابل ترجمه هستند، ادامه داد: اما این‌ را که تا چه حد قابل فهم‌اند، نمی‌توان دقیق گفت. مولانا امروز باب روز خیلی از کشورها شده؛ اما این‌که تا چه اندازه بتوانند مولانا را به صورتی که هست، در کشورشان بشناسانند و بفهمانند، معلوم نیست. بالأخره به وسیله‌ی ترجمه‌ی آثار جهانی می‌شوند؛ اما این‌که تا چه اندازه به تولید هنری برسند، نمی‌دانم. 

حسینی در عین حال متذکر شد: متأسفانه آثار هنری و ادبی وقتی به ‌صورت تولید انبوه درمی‌آیند، دچار وضع بدی می‌شوند. آقای ایکس صدای فوق‌العاده‌ای دارد؛ اما وقتی که دیگر انبوه‌خوان شد، به چه دردی می‌خورد؟ دیگر هنر نیست. هنر یک پدیده‌ی خدایی و امر مقدس است و وقتی توسط هنرمند بازاری‌ می‌شود، خیلی چیزهایش را از دست می‌دهد. 


شعر و شاعران امروز 
صالح حسینی همچنین درباره‌ی علاقه‌اش به‌ شعر گفت و توضیح داد: زمانی کل شعر معاصر را حفظ بودم. «صدای پای آب» و «مسافر» سهراب سپهری و یا «قصه‌ی دختر‌ای نه‌نه دریا» یا «پریا»ی احمد شاملو را می‌خواندم. سهراب سپهری را دوست دارم و احمد شاملو، مهدی اخوان ‌ثالث و فروغ فرخزاد هم شعرهای خوبی دارند. از شاعران کلاسیک‌تر و غزل‌سرایان، حسین منزوی به نظرم غزلش خیلی تازه و فوق‌العاده است و او را به دیگر غزل‌سرایان معاصر ترجیح می‌دهم. حافظ، مولانا، سعدی و فردوسی هم که جای خود را دارند. البته به خاطر ترجمه‌ی جدیدم، چندین‌بار فردوسی را ‌خواندم و تعابیرش خیلی کمکم کرد. 


ادبیات داستانی و نویسندگانش 
نویسنده‌ی مورد علاقه‌ی صالح حسینی به لحاظ داستان‌نویسی معاصر، هوشنگ گلشیری است و درباره‌ی آثارش هم با همکاری پویا رفوئی تحقیقاتی داشته است. تعدادی از آثار ابوتراب خسروی، محمدآصف سلطان‌زاده و حسن بنی‌عامری را هم می‌پسندد. به نظرش، «جای خالی سلوچ» محمود دولت‌آبادی، «شازده احتجاب» و «خانه‌ی روشنان» از هوشنگ گلشیری و «اسفار کاتبان» ابوتراب خسروی کتاب‌های فوق‌العاده‌ای هستند. 

او درباره‌ی پیچیده‌نویسی در داستان‌نویسی امروز هم گفت: در حال حاضر، نمی‌دانم ملاک برای داستان‌نویسان و نویسندگی چیست؛ ولی با توجه به گفته‌ی گلشیری، به هرحال، ما باید تکنیک را بلد باشیم که بتوانیم داستان بنویسیم و اگر مثل شیوه‌ی قدیم بنویسیم که دیگر معاصر نمی‌شود. ادبیات معاصر سخت پیچیده و درون‌گرا شده و احتمالا در کل دنیا این‌طور شده است. از نظر این‌که عامه‌پسند باشد یا نه، نمی‌دانم چگونه است. خواننده‌ای هست که کارهای دولت‌آبادی را دوست دارد و آن دیگری، ذبیح‌الله منصوری را. 

وی همچنین گفت: در حوزه‌ی نقد ادبی هم «تاریخ نقد ادبی» رنه ولک ترجمه‌ی سعید ارباب شیرانی و «تئوری ادبیات» همین نویسنده با ترجمه‌ی ضیاء‌ موحد و یا کتاب بابک احمدی را مطالعه کرده‌ام، که کار احمدی در زمان خودش کار نوی بود. 


تأسیس خانه‌ی ترجمه 
حسینی درباره‌ی بحث تأسیس خانه‌ی ترجمه هم که چندی پیش مطرح شد، گفت: کار خوبی است؛ منتها نحوه‌ی کارکردش چگونه باشد، مهم است. حتما باید متخصصان فن در جریان باشند و کسی که در این حوزه نیست، چطور می‌تواند اظهارنظر کند؟ 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی