تحلیل سیاق کلام، روشی برای ارزشیابی کیفیت ترجمه
ـ
اثر: لوئی زکوآن[۱]- استادیار گروه زبان انگلیسی، دانشگاه یانشان، چین
ترجمه، تلخیص و تألیف: روح الله عطایی[۲] کارشناس ارشد مطالعات ترجمه، دانشگاه آزاد اسلامی، دانشکده زبانهای خارجی واحد تهران مرکزی
چکیده
از سال ۱۹۹۰ به بعد مقولة سیاق کلام با استقبال عمومی نظریهپردازان مطالعات ترجمه مواجه شد. تحلیل سیاق کلام ریشه در آراء هلیدی و همکاران استرالیایی او دارد. مبنای دستور زبان هلیدی مفهوم مهم نقش است. از نظر ایشان زبان سه فرانقش عمده دارد که عبارتند از اندیشگانی، بینا فردی و متنی. از آنجایی که عمل ترجمه در بافتار موقعیتی و اجتماعی رخ میدهد هلیدی با استفاده از سه متغیر سیاق کلام تحت عناوین موضوع سخن، عاملان سخن و شیوة بیان سعی دارد تا ترجمه و خاصّه زبان را به بافت اجتماعی پیوند زند. نظریهپردازان مطالعات ترجمه با پی بردن به ماهّیت اجتماعی و فرهنگی این مدل سعی دارند تا از آن در حل مشکلات فرآیند ترجمه و به خصوص ارزشیابی کیفیت ترجمه مدد گیرند. به همین دلیل زباشناسی نقشگرای هلیدی و بخصوص نظریّه سیاق کلام وی راهکاری مفید در ارزشیابی و حتی آموزش فرآیند ترجمه است.
واژههای کلیدی:
سیاق کلام، فرانقش اندیشگانی، فرانقش بینافردی، فرانقش متنی، موضوع سخن، عاملان سخن، شیوۀ بیان، مطالعات ترجمه.
۱
ـ مقدمه
سیاق کلام (register) یا بافتار موقعیتی به مجموعهای از معانی و الگوهای معنایی اطلاق میشود که نوعاً تحت شرایط خاصی استنباط شده و معمولاً همراه با واژگان و قواعد دستوری منحصر به آن موقعیت درک میشوند (هلیدی، ۲۳: ۱۹۷۸). سیاق کلام معمولاً بر متغیرهایی مانند موضوع سخن (field)، عاملان سخن (tenor) و شیوة بیان (mode) تأکید دارد و پدیدة انتنراعی مفیدی است که شکلهای مختلف زبان را به بافتار اجتماعی پیوند میزند. از این رو تحلیل سیاق متون زبانشناختی ـ که ما را قادر میسازد نحوة کاربرد زبان در رسیدن به معنا را دریابیم، با استقبال فراوانی در تحلیل انتقادی گفتمان (critical discourse analysis) و مطالعات ترجمه رو به رو شده است. اما متأسفانه این استقبال تنها از سال ۱۹۹۰ به بعد بیشتر شد و آراء و نظرات گوناگونی را با خود همراه کرد. تا قبل از آن بیشتر تمرکز مطالعات ترجمه بر مسائلی مانند وفاداری (faithfulness)، ارتباط پذیری (communicability) و دقتِ (elegance) ترجمه بود. این جستار درآمدی است بر تحلیل سیاق کلام براساس مدل هلیدی و استفاده از آن در تحلیل متنی به منظور ارزشیابی کیفیت ترجمه. بدین منظور در ابتدا نظریۀ سیاق کلام توضیح داده میشود و سپس به کاربرد آن در مطالعات ترجمه مورد بررسی قرار خواهد گرفت. اما قبل از آن به دلیل اهمیت مفهوم تعادل (equivalence) در ترجمه و ارزشیابی کیفیت ترجمه به توضیح این مقوله می پردازم.
۲ـ تعادل به مثابۀ معیار
حوزة ارزشیابی کیفیت ترجمه بهطور آکادمیک به حوزهای اطلاق میشود که یک نویسندة حرفهای یعنی مصحّح یا ویراستار یک ترجمۀ حرفهای نکاتی را به یک خوانندة حرفهای مانند مترجم نیمهحرفهای گوشزد میکند ( ماندی، ۳۰: ۲۰۰۱). به هر حال نقطۀ ثقل تمامی بحثها پیرامون مطالعات ترجمه، پرسش دربارۀ معیار مناسب برای ارزشیابی کیفیت ترجمه است. حتی از زمان جدال بین ترجمۀ تحت اللفظی و آزاد تاریخ ترجمه نگاهی متفاوت به اصل تعادل داشته است به گونهای که مطابق با زبان و نوع خاصِ ارتباط، مفهوم آن تغییر کرده است (بَسنِت، ۴۲: ۱۹۹۱). با اینکه یکی از مشکلترین پرسشهای مطالعات ترجمه دربارۀ چیستی ترجمۀ خوب است اما نباید از چرایی یک ترجمة خوب هم غافل شد (هلیدی، ۱۴: ۲۰۰۱). تمامی نظریهپردازان حوزۀ مطالعات ترجمه سعی داشتهاند به این سؤال از لحاظ نظری و انتقادی پاسخ دهند (هوس، ۱۲۷: ۲۰۰۱) و آراء گوناگونی را از نقطه نظرهای تعادل پویا و صوری (نایدا، ۱۹۶۴) و تعادل متنی و تطابق صوری (کتفورد، ۱۹۶۵) ارائه دادهاند.
این نقطه نظرات دوگانه علیرغم تفاوتشان در جهتگیری اصلی (نایدا، ۱۵۹: ۱۹۶۴) در مورد مفهوم کلیدی معادلیابی اتفاق نظر دارند (هلیدی، ۱۵: ۲۰۰۱). در مباحث پیرامون معیار ارزشیابی ترجمه نظریهپردازان انگلیسی بیشتر بر مفهوم تعادل تأکید داشتهاند و این موضوع هنوز هم در میان آنها چالشبرانگیز است (کنِی۷۷: ۱۹۹۸). طبق نظر کُلِر (۱۹۷: ۱۹۹۵) این مفهوم تنها به معنای ارتباطی خاص است که میتوان آن را به عنوان رابطهای ترجمهگون بین دو متن مبدأ و متن مقصد در نظر گرفت. در این میان یاکوبسن برای اولین بار به موضوع تعادل در ترجمه پرداخت (ماندی ۳۷: ۲۰۰۱). در پیرو مباحث مطرح شده از سوی سوسور در مورد دال (signifier) و مدلول (signified ) یاکوبسن تنها مشکل زبان و نقطۀ تمرکز اصلی علم زبانشناسی را اصل تعادل میدانست که در حال حاضر از دیدگاههای زبانشناختی و نشانهشناختی (semiotics) تعریف میشود (ماندی، ۳۷: ۲۰۰۱).
طبق نظر یاکوبسن پیام متن مبدأ و مقصد یکسان نیستند زیرا به دو نظام رمزگذاری زبانی متفاوت متعلقند که واقعیت را به گونهای مختلف ابراز میکنند (یاکوبسن، ۱۱۴: ۲۰۰۰). او به طور اخص به این نکته میپرداخت که در ترجمۀ درونزبانی intralingual» تعادل کاملی از طریق ترادف به وجود نخواهد آمد زیرا در این نوع ترجمه که خود سطحی از ترجمۀ برونزبانی است معمولاً تعادل کاملی بین واحدهای معنایی دو زبان وجود ندارد و این اصل به دلیل آن است که زبانها اساساًً در آنچه که باید انتقال دهند متفاوتند و نه آنچه که بتوانند (ص ۱۱۶)
از این زمان موضوع تعادل در ترجمه همواره در میان نظریهپردازان مطالعات ترجمه مورد بحث بوده است. بهخصوص از دهۀ هفتاد به بعد تفاوتهای فاحشی در پرداختن به این موضوع مشاهده شد (ماندی، ۳۷: ۲۰۰۱) برخی از نظریهپردازان، ترجمه را بر حسب تعادل تعریف میکنند (کتفورد، ۱۹۶۵؛ نایدا و یتبر، ۱۹۶۹؛ توری ۱۹۸۰؛ پیم، ۱۹۹۵، ۱۹۹۶؛ و کُلر، ۱۹۹۵) در حالیکه دیگر اندیشمندان مفهوم نظری معادل را رد کرده و معتقدند که این مفهوم نامرتبط است و باعث ضرر مطالعات ترجمه بوده است (اسنل ـ هورنبی، ۱۹۸۸؛گنتزلر،۱۹۹۳). با این حال برخی دیگر از نظریهپردازان حد وسط را گرفته و از مفهوم معادل به منظور فهم بهتر مطالعات ترجمه استفاده میکنند زیرا بیشتر مترجمان طبق عادت به این موضوع پرداختهاند و خود میدانند که هیچ اساس علمی ندارد (کِنی، ۷۷: ۱۹۹۸) با اینکه مقولة تعادل به قول نورد ایستا و نتیجهـمحور است و سعی در توصیف ارزش ارتباطی مساوی بین دو متن یا کلمات، عبارات، جملات، ساختارهای نحوی و غیره را دارد امّا هنوز هم به آن به عنوان شرط اساسی ترجمه و مانعی در راه پیشرفت مطالعات ترجمه و حتی روشی مفید برای شرح ترجمه نگاه میشود (کنی، ۷۷: ۱۹۹۸). این اصل به خوبی بیانگر آن است که چرا معیار معادل فارسی تعادل و روشهای دستیابی به آن هنوز هم در زبان روزمرۀ ترجمه کاربرد دارد و حتی از آن در تحلیل سیاق کلام به منظور ارزشیابی کیفیت ترجمه استفاده میشود (فاِست ۶۵: ۱۹۹۷).
۳ـ نظریۀ سیاق کلام
در رویکرد نقشگرای هلیدی به زبان، تحلیلگران تنها به چیستی و معنای زبان علاقهمند نیستند، بلکه به مسائلی مانند چرایی و چگونگی زبان میپردازند (لکی ـ تری ۲۶: ۱۹۹۳). تأکید هلیدی بر تحلیل و تفسیر متن در بافتاری است که در آن رخ میدهد. پرسش اصلی از دید او این است که کدام یک از عوامل محیطی بر انتخاب عوامل زبانی تأثیر میگذارند؟ (هلیدی، ۳۲: ۱۹۷۸). منظور از بافتار (context) در اینجا بافتار موقعیتی یا فرهنگی است که با وارد شدن به متن بر واژگان و ساختارها و از طریق متغیرهای سیاق کلام با عنوان موضوع سخن، عاملان سخن و شیوة بیان تأثیر میگذارد. بنابراین بهتر است که در این قسمت به تحلیل سیاق کلام و نحوة کاربرد آن در تحلیل متون ترجمه شده بپردازم.
بدین منظور ابتدا به سیر تاریخی نظریه تحلیل سیاق کلام پرداخته و سپس تعریف هلیدی از سه متغیرسیاق کلام را ارائه میدهم.
۱ ـ ۳ از فِرث تا هلیدی
واژۀ سیاق کلام (register) برای اولین بار در دهة هفتاد رواج پیدا کرد (لِکی ـ تری، ۲۸: ۱۹۹۳). در پیرو استفاده نخستین رید (Reid) از این واژه در سال ۱۹۵۶ و گسترش آن به وسیله اور (Ure) در سال ۱۹۶۰، هلیدی و دیگران (۷۷: ۱۹۶۲) این واژه را به تنوع و براساس نوع استفاده به گونهای تعریف کردند که هر گوینده از میان گزینههای مختلف یکی را در ادوار مختلف انتخاب میکند. این چار چوب کاربرد ـ محور (oriented ـ use) به منظور توصیف موقعیتهای زبانی و در تقابل با گونههای کاربرـ محور (oriented ـ user) با عنوان گویش شخصی قرار داشت (حتیم و میسون، ۳۹: ۱۹۹۳) و هدف آن کشف اصول کلّی حاکم بر گونههای زبانی در موقعیتهای مختلف بود بهطوری که تشخیص دهیم چه عوامل موقعیتی (Situational factors) بر مشخصههای زبانشناختی (linguistic features) تأثیر گذارند (هلیدی، ۳۲: ۱۹۷۸). دو بیوگراند (de Beaugrande) نظر خود را دربارۀ سیاق کلام بدین ترتیب ابراز میکند:
مفهوم سیاق کلام در میان دیگر نظریهها و اصول زبانشناختی حضوری مبهم داشته است. زبانشناسانی مانند سوسور، سپیر و بلومفیلد در آثار خود بهطور جدّی به این موضوع نپرداختهاند و این عدم کاربرد به این دلیل است که نمیتوان واژۀ سیاق کلام را به عنوان یک واحد زبانی انتنراعی در کنار مفاهیمی مانند اسم، فعل، واج و تکواژ تعریف کرد (۷ :۱۹۹۷).
در این میان تنها زبانشاسانی مانند فرث و پایک (Pike) آن هم به دلیل علاقهای که به گفتار و گفتمان داشتند به مسئلۀ سیاق کلام پرداختهاند. سیاق کلام در آثار فرث از جایگاه ویژهای برخوردار است. او سیاق کلام را بدین شکل تعریف میکند:
موضوع سخن محدود شدهای دربارۀ یک تجربه یا فعالیت که دارای قواعد و واژگان مخصوص به خود است. (۱۹۵۷).
فرث بر روشهای کاربردی در تحلیل زبانشناختی تأکید دارد و معتقد است که به منظور بررسی آسان این حوزه زبانشناس میبایست امور انتنراعی را از کل دنیای زبانشناسی که شامل زبانها و سبکهای مختلف میشود جدا کند (دو بیوگراند، ۸: ۱۹۹۳)
از نگاه فرث علم، فنآوری، سیاست، تجارت، صنعت، ورزش و غیره شکل بهخصوصی از ژانر یعنی نوعی از اثر دارای مؤلف واحد یا نقش گفتاری دارای سبک و آهنگی مخصوص هستند که حوزههای گوناگون زبانهای محدود شده را تشکیل میدهند. او همچنین توجه خاصی به مسئله همآیی (collocation) دارد و معتقد است که مطالعۀ کلمات کلیدی، اساسی و مهم میبایست در بافتار مخصوصشان صورت گیرد. اما این هلیدی شاگرد فرث بود که به همراه همکاران استرالیایی خود به واژۀ سیاق کلام موجودیّت بخشید (دو بیوگراند، ۹: ۱۹۹۳). طبق نظر هلیدی سیاق کلام عبارتست از مجموعهای از مشخصههای معنایی مطابق با موقعیتی خاص که بتوان آن را به ترکیببندی مآخذ معنایی در تعامل با فرهنگ بخصوص یک موقعیت تعریف کرد (هلیدی، ۱۱۱: ۱۹۷۸). طبق این تعریف مفهوم سیاق کلام بسیار سهل و ممتنع مینماید و میتوان از آن به عنوان وسیلهای برای تحلیل اصول زبانشناختی تعاملات اجتماعی روزمره از نگاه روششناسی قومنگارانه بهره برد. بنابراین نظریۀ سیاق کلام سعی دارد اصولی همگانی را برای تعیین، چگونگی و کاربرد زبان و نوشتار براساس نوع موقعیت کشف کند (همان: ۳۲).
به نظر هلیدی مشکل اساسی زبانشناسی متن در نحوة ارتباط دادن مفهوم سیاق کلام به مشخصههای متن و در نهایت مقولات انتزاعی موقعیت گفتاری است (همان: ۶۲). انتقاد او از زبانشناسان مربوط به نقش سیاق کلام در تعیین مشخصههای زبانی است. او معتقد است که زبانشناس میبایست به جای تلاش برای یافتن این حلقة ارتباطی به دنبال عواملی باشد که بر انتخاب نوع زبان تأثیر میگذارد (همان).
۲ ـ ۳ رویکرد هلیدی
هلیدی معتقد است که به منظور فهم متن میبایست به آن به مثابه یک شیء یا کالای تولید شده نگریست که مراحلی را برای تبدیل شدن به یک متن طی کرده است. کِرِس (Kress) به وضوح مسئله متن از نگاه نظریه پردازان نقشگرا را شرح داده است:
متون، برخاسته از موقعیتهای اجتماعی بهخصوصی هستند که توسط یک یا چند گوینده و نویسنده و با مقاصد و اهداف گوناگون تولید میشوند. معانی جایگاه خود را در متن پیدا میکنند با این حال خاستگاه آنها در بیرون از متن یعنی موقعیّت اجتماعی است (کِرِس، ۱۸: ۱۹۸۵).
با اینکه تعامل بین متن و بافتار به شکل ارتباط بین زبان و جامعه است اما بافتارهای اجتماعی متشکل از دو سطح انتزاعی ژانر و سیاق کلام هستند که به ترتیب در قالبهای بافتار فرهنگی و موقعیتی توصیف میشوند (اِگینز: ۳۲: ۱۹۹۴) و مفاهیمی تخصصّی هستند که در خدمت توصیف معنا و نقش انواع متون هستند (اِگینز و مارتین، ۲۳۴: ۱۹۹۷).
۱ ـ ۲ ـ ۳ بافتار فرهنگی: ژانر
بافتار فرهنگی (cultural context) در مدل هلیدی عبارتست از چارچوبی کلی که تعاملات شکل گرفته در موقعیتهای مختلف را هدفمند میسازد و بدین ترتیب قابل تطبیق با بافتارهای موقعیتی فراوانی است (اِگینز: ۳۲: ۱۹۹۴) این مدل شاخص و نمودار بسیار دقیقی را از موقعیتهای اجتماعی یک جامعه در دورهای بهخصوص ارائه میدهد (کِرِس، ۲۰: ۱۹۸۵).
علیرغم اینکه شکلهای منسوخ شدة این قبیل موقعیتها تعیینکنندة انواع متون هستند با این حال شایان ذکر است که متون معانی خود را نه فقط از معنای موجود در گفتمان بلکه از معانی موجود در ژانر یا موقعیتهای اجتماعی شکلدهندة متون میگیرند (لِکی ـ تری، ۳۳: ۱۹۹۳). از این رو متون متعلق به یک ژانر میتوانند دارای ساختارهای متنوعی باشند و این درحالی است که تنها جنبة غیر قابل تغییر یک ژانر ویژگیهای آن و ترتیب شکلگیری محتوای بهخصوص آن ژانر است (حسن و هلیدی، ۱۰۸: ۱۹۸۵).
۲ ـ ۲ـ ۳ بافتار موقعیت: سه متغیر سیاق کلام
در ادامۀ مدل معنایی ـ نقشگرای فرث، هلیدی به دنبال برقراری ارتباط بین گونههای زبانی و بافتار اجتماعی بود و اعتقاد داشت که هر موقعیت زبانی شامل سه متغیر است. این سه متغیر یا وجه عبارتند از: موضوع سخن، عاملان سخن و شیوة بیان (اِگینز، ۵۲: ۱۹۹۴).
هلیدی این سه متغیر را بدین شکل تعریف میکند:
۱ ـ موضوع سخن: عبارتست از عمل اتفاق افتاده و ماهیت فعالیت اجتماعی رخ داده.
۲ ـ عاملان سخن: عبارتست از افرادی که در یک مشارکت (participation) اجتماعی حضور دارند. این قسمت شامل ذات، جایگاه و نقش این مشارکتجویان (participants) نیز میشود.
۳ ـ شیوه بیان: عبارتست از توقع عاملان سخن از زبان در موقعیت تعاملی بخصوص (حسن و هلیدی ، ۱۲: ۱۹۸۵)
وظیفة اصلی این متغیرهای کلام ایجاد ارتباط بین نقش و شکل زبان است. به عبارت دیگر سیاق کلام برساخته از مشخصههایی زبانشناختی است که نوعاً در تعامل با مشخصههای موقعیتی با ارزشهای بهخصوص موضوع سخن، عاملان سخن و شیوۀ بیان هستند (هلیدی، ۲۲: ۱۹۷۶). برای مثال متغیر عاملان سخن را میتوان با توجه به رابطة بین گوینده و شنونده و برحسب تمایزات اساسی رسمی و غیر رسمی مانند مؤدبانه، محاورهای یا صمیمی تحلیل کرد (حتیم و میسون: ۵۰: ۱۹۹۵).
به همین ترتیب شیوه بیان در یک مشارکت را میتوان براساس نوشتاری یا گفتاری بودنش متمایز کرد.
۳ ـ ۲ ـ ۳ فرانقشهای زبان و متغیرهای سیاق کلام
به نظر هلیدی (۱۹۹۴) معنا مؤلفة اصلی زبان است و تمامی زبانها در اطراف دو نوع معنای اصلی با عناوین اندیشگانی یا انعکاسی(ideational)و بینافردی یا فعال (interpersonal) شکل میگیرند. او فرا نقشهای سهگانة اندیشگانی، بینافردی و متنی (textual) را بدین شکل توصیف میکند:
اولین نقش زبان نقش اندیشگانی است که برای بیان محتوا به کار میآید. به واسطۀ این نقش است که گوینده یا نویسنده به تجربیاتش از پدیدههای جهان واقعی تجسم میبخشد. و این امر تجربهاش از جهان درونی خودآگاهی گوینده، واکنشهایش، شناختش، دریافتهایش، و همچنین کنشهای زبانی صحبت کردن و فهمیدنش را نیز در برمیگیرد… در درجۀ دوم، زبان نقشی دارد که میتوان آن را بینافردی نامید. در اینجا گوینده از زبان به مثابۀ ابزاری برای ورود خودش به رویداد گفتاری بهره میجوید، برای بیان حرفهایش نگرشهایش، و ارزیابیهایش، و همچنین بیان رابطهای که او بین خود و شنوندهاش بنا میکند، مانند اطلاعرسانی، پرسش، احوالپرسی، قانعسازی و مانند آن… اما نقش سوم، نقش متنی است که از طریق آن زبان به خلق متن میپردازد و بین خود و شرایط رابطه برقرار میکند. در این شرایط گفتمان ممکن میشود، زیرا گوینده یا نویسنده میتواند متن را تولید کند و شنونده یا خواننده میتواند آن را تشخیص دهد (سلطانی، ۶۵، ۱۳۸۴، به نقل از فاولر، ۶۹، ۱۹۹۱).
کل نظام مفاهیم زبان که از طریق دستور و واژگان بیان میشود با نام نظام معنایی (semantic system) از سوی هلیدی (۱۹۹۴) شناخته میشود و این مفهوم نقطۀ مقابل واژگان ـ دستور یعنی نظام نشانه شناختی پیچیدهای است که متشکل از سطوح چند گانه و چند لایه است و هر دوی دستور و واژگان را در برمیگیرد. از نگاه هلیدی رابطۀ بین معناشناسی و واژگان ـ دستور رابطهای طبیعی است و نه دلبهخواهی ـ در حقیقت او رابطۀ مشخصی را بین معناشناسی و دستور قایل نمیشود زیرا این نظامهای معنایی هستند که ساختارهای واژگانی ـ دستوری را ایجاد میکنند. هلیدی با در نظر گرفتن رابطۀ درونی معناشناسی، واژگان ـ دستور و متغیرهای تحلیل سیاق کلام بر این نکته تأکید دارد که میتوان سیاق کلام را نه تنها به معنای انتخاب واژگان و ساختارها بلکه به معنای مفاهیم تعریف کرد زیرا این فرآیند به گزینش مفاهیمی اطلاق میشود که تنوع متون را باعث خواهند شد (ص ۱۱۱). بدین ترتیب به قول هلیدی رابطۀ بین مؤلفههای زبانی (فرانقشهای اندیشگانی، بینافردی، متنی) و متغیرهای بافتاری (موضوع سخن، عاملان سخن شیوة بیان) درک و فهم خواننده از متن را بالا میبرد و باعث میشود تا انواع گوناگون متغیرهای بافتاری فرانقشهای زبانی را از نقطه نظری بافتاری تعیین کنند (اگینز و مارتین، ۲۴۱: ۱۹۹۷).
از نگاهی تخصصیتر، فرانقش اندیشگانی توجه خاصی به واقعیت دنیای اطراف ما دارد یعنی اینکه چه کسی چه کاری را برای دیگری چه زمان، کجا، چرا و چگونه انجام میدهد.
این امر باعث انعکاس تفاوتهایی در موضوع سخن میشود که خود از طریق سیستم گذرایی (transitivity) و واژگان متنوع استنباط میشود به همین ترتیب تفاوتهای موجود در عاملان سخن از طریق مقولۀ وجه (mood) و فاعل در کنار وجهنمایی (modality) و گزینههای ارزشیابی استنباط میشوند که در نهایت با ایجاد رابطۀ اجتماعی اتخاذ شده از سوی مشارکتجویان همان فرانقش بینافردی نام میگیرد. و در آخر متغیر شیوۀ بیان نشان دهنده فرانقش متنی است که از طریق اسمسازی (nominalization) و گزینههای موضوعی درک میشود. در اینجا میتوان جدولی را براساس رابطة سهوجهی متغیرهای تحلیل سیاق کلام، واژگان ـ دستور و فرانقشها ترسیم کرد. جدول زیر بیانگر رابطة بین بافتار موقعیتی و نظام زبانی در مدل هلیدی است که از کتاب اِگینز و مارتین ( ۲۴۲: ۱۹۹۷) برگرفته شده است:
جدول ۱ . ۳ . رابطة بین بافتار، سطوح چندگانه و نظامهای زبانی در مدل نقشگرای نظاممندِ هلیدی
الگوسازی واژگانی ـ دستوری زبان الگوهای معنایی و کلامی زبان (انسجام) انواع معانی یا فرانقشها بافتار متغیرهای سیاق کلام
حالت گذرایی
روابط منطقی ـ معنایی
انسجام واژگانی
روابط ربطی
اندیشگانی موضوع سخن
وجه، وجهنمایی
تمایل، نگرش
نقش گفتاری
ساختار مشارکت
بینافردی عاملان سخن
مبتدا، ساختار
اطلاعاتی
اسمسازی
مرجع زبانی
(مشارکتجوی زبانی)
متنی شیوه بیان
هلیدی به غیر از فرانقشها و تأثیر آنها بر انسجام لایههای محتوایی (واژگان ـ دستور و معناشناسی) و مؤلفههای نقشگرا دو بردار دیگر را معرفی میکند که در ایجاد شاخصۀ زبانی نقش بس مهمتری دارند (۱۵: ۲۰۰۱). این دو بردار عبارتند از لایهبندی (stratification) و جایگاه (rank).
در تعریف هلیدی لایهبندی عبارتست از سازماندهی زبان به شکل لایههای منظم آوایی، واجی، واژگان ـ دستوری و معنایی و یک یا چند لایة بافتاریِ خارج از زبان معیار. از سوی دیگر جایگاه زبانی شامل انسجام لایههای صوری مانند آواشناسی و واژگان ـ دستور در سلسه مراتبی ترکیبی میشود. به نظر هلیدی این بردارها عملیات و انتخابهای زبانی فراوانی را برای کاربران زبان و در هر جایگاهی فراهم میآورند که به ترتیب به صورت ساختارهای عبارتی، انتخابهای گروهی/ عبارتی و ساختارهای گروهی / عبارتی شکل میگیرند. بدین ترتیب انتخابهای زبانی با جایگاه بالاتر در ساختار میتوانند اساساً انتخابهای معنایی فاقد دستور باشند که رابطۀ خود با محیط را از دست دادهاند (هلیدی، ۱۹۹۴).
۴ ـ ارتباط تحلیل سیاق کلام با ترجمه
متأسفانه سیاق کلام تا دهة نود کاربردی در مطالعات ترجمه نداشت و وقتی مورد توجه قرار گرفت که نظریهپردازان به ترجمه به مثابۀ پدیدهای متنی و ارتباطی و بینافرهنگی مینگریستند (هوس ۶۵: ۱۹۸۱) که از لحاظ فرهنگی و اجتماعی حائز اهمیت بود (گِرِگوری ۱۹: ۲۰۰۱). از این زمان به بعد توجه خاصی به سیاق کلام و ارتباط آن با تحلیل ترجمه ـ محور و ارزشیابی متون شد (مارکو، ۱: ۲۰۰۱). در ادامه به ارتباط نظریۀ هلیدی و پیروان او با ترجمۀ سیاق ـ محور خواهیم پرداخت.
۱ ـ۴ رویکرد هلیدی به تعادل (equivalence)
در ابتدا باید بگوییم که هلیدی (۲۰۰۱) با رویکرد زبانشناختی به ترجمه (چگونگی پدیدهها و علاقه مترجم به نظریهپردازی (چگونه باید بودن پدیدهها) مخالف است: بنابراین نقدهای چالشبرانگیزی را بر نظام زبانی، مقوله تعادل و ارزش در ارزشیابی ترجمه وارد میکند (استالینز و یالوپ، ۶: ب ۲۰۰۱).
هلیدی (۱۹۶۷) با اشاره به فرآیند ترجمه معتقد است که:
ترجمه در سه مرحله پیش میرود: الف) معادلیابی کلمه به کلمه. ب) بازنگری متن در پرتو محیط زبانی و فرای آن توجه به موقعیت و ج) بازنگری در پرتو مشخصههای دستوری زبان مقصد در جائیکه زبان مبدأ دیگر قادر به انتقال اطلاعات نیست (نیومارک، ۶۵: ۱۹۹۱).
هلیدی (۱۹۶۷) با اشاره به مبحث ارزشیابی کیفیت ترجمه اذعان میدارد که:
معادلیابی واحدهای کلامی و واژگان با بررسی متن در سطحی پایینتر از جمله امکانناپذیرست. هر چه که از سطح جمله پایینتر میرویم از معادل کمتر چیزی بر جا میماند و وقتی که به تکواژ رسیدیم کمترین اثری از تعادل (معادل) باقی مانده است. تکواژ ترجمهناپذیر است (نیومارک، ۶۷: ۱۹۹۹۱).
هلیدی (۱۷: ۲۰۰۱) با توجّه به سه متغیر موضوع سخن، عاملان سخن و شیوة بیان در ترجمه بر اهمیت بافتار در تعیین ارزش لایههای مختلف تأکید دارد. هلیدی با تصریح اصل سلسله مراتب ارزشها به مترجمان گوشزد میکند که:
معادل در لایههای مختلف دارای ارزشهای گوناگونی است. در بیشتر موارد ارزش نهفته در یک لایه به سطحی بالاتر میرود ـ معادل معنایی ارزشی بس بیشتر از معادل واژگانی ـ دستوری دارد و شاید معادل بافتاری از تمامی این موارد بالاتر باشد. اما این ارزشهای نسبی تغییر پذیرند بدین معنا که در هر نمونۀ خاصی از ترجمه ماهیت خود را از دست میدهند. و در آخر هلیدی (۲۰۰۱) مفهوم تعادل در ترجمه را زیر سئوال میبرد و میپرسد: تعادل با توجه به چه چیزی؟
به نظر او میبایست تعادل را با توجه به فرانقشهای اندیشگانی، بینافردی و متنی تعریف کرد. به نظر هلیدی با اینکه در هر نوع خاصی از ترجمه ارزش معادل به جایگاه، لایه و فرانقشها وابسته است اما معمولاً در سطح واحدهای واژگانی ـ دستوری بالاتر و بالاترین لایه درونی زبان یعنی معناشناسی است که معادل از ارزش بیشتری برخوردار است. هلیدی با در نظر گرفتن این سه فرانقش اذعان میدارد که ارزش بالا در حوزة متنی یا بینافردی با تعادل سازگار خواهد شد و این در حالی است که تعادل اندیشگانی از پیش بدیهی فرض شده باشد. در این جا هلیدی این گونه نتیجهگیری میکند:
ترجمۀ خوب به متنی اطلاق میشود که توجه خاصی به مشخصههای زبانشناختی با ارزش بالا در بافتاری بهخصوص و یا شاید ارزش نهفته در متن مبدأ را دارد.
۲ ـ ۴ تعادل سیاق ـ بنیاد
نظریهپردازان ترجمه با پیروی از مدل سیاق کلام و ژانر استرالیایی هلیدی سعی دارند تا از نقطهنظری نقشگرا به مقولۀ ترجمه بپردازند. از این میان نیومارک، مارکو، هوس، حتیم و میسون و بیکر نقش بسزایی داشتهاند.
نیومارک توجه خاصی به کتاب هلیدی با عنوان «مقدمهای بر دستور نقشگرا» بهخصوص فصل «انواع عبارات استعاری و نمودهای معادل» داشته است (۱۹۹۴).
در این فصل از کتاب، هلیدی با ذکر مثالهای متنوع نشان میدهد که چگونه در بیان استعارات تصیمگیری میشود. نیومارک هم با بهرهمندی از مدل ارائه شده در این کتاب آن را راهکاری مناسب برای دورههای آموزش مترجم میداند. نفر بعدی مارکو (۲۰۰۱) است که با بهرهمندی از تحلیل سیاق کلام در ترجمۀ ادبی ارزش این مبحث را در ارزشیابی کیفیت ترجمه دو چندان میکند. به نظر ایشان مدل هلیدی پلی است بین یک عمل ارتباطی و بافتار موقعیتی که عمل در آن اتفاق میافتد. مارکو معتقد است که تحلیل سیاق کلام جامعترین چارچوب پیشنهاد شده به منظور توصیف بافتار است که با ارائۀ تعداد محدودی متغیر میتوان هر نوع متنی را براساس آن تعریف کرد.
حتیم و میسون (۱۹۹۷، ۱۹۹۰) هم از تحلیل سیاق کلام در بافتار و ترجمه بهرههای فراوانی بردهاند. علیرغم این ادعا که عوامل بافتاری دیگری مانند منظورشناسی و نشانهشناسی باعث ارتقای چارچوب سیاق کلام شدهاند آنها بر این باورند که آشنایی با سیاق کلام یک متن جزء لاینفک هر فرآیند گفتمانی است زیرا خواننده را درگیر بازسازی بافتار از طریق تحلیل آنچه که اتفاق افتاده است (موضوع سخن) فردی که در این فرآیند شرکت داشته است (عاملان سخن) و صورت و نوع فعل (شیوة بیان) میکند. این سه متغیر در کنار یکدیگر تعاملی ارتباطی را شکل میدهند که شرایط لازم برای ایجاد رابطه را فراهم میآورند(حتیم و میسون،۵۵: ۱۹۹۰).
از دیگر افرادی که به تحلیل سیاق کلام در مطالعات ترجمه علاقه دارند هوس (۱۹۹۷، ۱۹۸۱) و بیکر
(۱۹۹۲) هستند که نه تنها از مدل تحلیل سیاق کلام استفاده کردند بلکه براساس آن معیارهای قابلملاحظه دیگری را برای مقایسه نظاممند متن مبدأ و مقصد ارائه دادند. هوس (۱۹۸۱) نظریۀ صحت ترجمۀ خواننده ـ محور را به دلیل کلی بودن ابهام و سر در گمی آن رد میکند و در عوض رویکردهای منظورشناسی و معناشناسی را برمیگزیند. در بطن نظریه او دو نوع ترجمۀ آشکار (overt) و نهان (covert) قرار دارند. به نظر هوس در یک ترجمۀ آشکار مانند یک سخنرانی سیاسی خوانندۀ متن مقصد مستقیماً مورد خطاب قرار نمیگیرد و بنابراین نیازی به ایجاد یک متن مبدأ ثانوی نیست زیرا یک ترجمه آشکار میبایست به وضوح ترجمه بودن خود را نشان دهد (ص ۱۸۹). از طرف دیگر در ترجمۀ نهان مانند یک گزارش علمی متن از لحاظ نقش کاملاً شبیه متن مبدأ است و بهطور اخص مخاطب فرهنگ زبان مقصد را مورد خطاب قرار نمیدهد. هوس معتقد است که متن مبدأ و مقصد باید از لحاظ نقشی مطابق یکدیگر باشند و این نقش را باید براساس ابعاد موقعیتی متن مبدأ توصیف کرد (ص ۴۹). او براساس مدل تحلیل سیاق کلام هلیدی مدل دیگری را با عنوان «لازمة اصلی تعادل در زبان مبدأ و مقصد» ارائه میدهد و اذعان میدارد که متن مقصد به منظور برابری با متن مبدأ میبایست نقشی را در برگیرد که متشکل از مؤلفههای نقشگرای اندیشگانی و بینافردی است و معادل با نقش متن مبدأ است (هوس، ۱۹۸۱). به منظور اندازهگیری تعادل میان نقشهای اندیشگانی و متنی متن مبدأ و مقصد هوس مدلی را ارائه میدهد که براساس آن تطبیق نظاممند نمای متنی(textual profile) متن مبدأ و مقصد بر حسب نقشهای اندیشگانی و متنی امکان پذیر میباشد. این مدل که براساس طبقهبندی پیچیده و متنوعی طرح شده است (ماندی ۹۲: ۲۰۰۱) میتواند مطابق با سطوح متنی، نحوی و واژگانی به تحلیل سیاق کلام متن مبدأ و مقصد تقلیل یابد.
منظور هوس از واژه متنی (textual) مفاهیم زیر است:
۱ـ پویایی مبتدا مثلاً ساختار مبتدا ـ خبری و انسجام زبانی
۲ـ رابطة بینجملهای مانند کلمات ربطی و تضاد
۳ـ ساختار تساوی همانند شبیهسازی ساختارها
از طرف دیگر بیکر علیرغم استفاده از واژۀ تعادل به منظور فهم بهتر ترجمۀ مفهوم این واژه را گسترش میدهد تا شباهت اطلاعاتی متن مبدا و مقصد و نقش عوامل انسجامی (Cohesive devices) هر دو متن را پوشش دهد و هر دوی آنها را تحت عنوان تعادل متنی(textual equivalence) بهکار میبرد.
او همچنین تعادل را در سطوح مختلف کلمه، بالاتر از کلمه دستور و منظورشناسی بررسی میکند. (بیکر، ۱۹۹۲)
نمودار ۱: مدل هوس برای تحلیل و مقایسة متن مبدأ و مقصد
(هوس ، ۱۳۹: ب ۲۰۰۱)
در آخر باید بگویم که رویکرد هلیدی به مسألۀ تعادل در ترجمه با استقبال فراوانی رو به رو شد و روشی مفید برای تحلیل ساختارهای زبانشناختی و معنای متن در مطالعات ترجمة زبانشناسی ـ محور است (ماندی، ۱۰۱ : ۲۰۰۱ ) . در هر حال این مدل نقاط ضعفی هم دارد. در درجة اول این مدل در ارائۀ طبقهبندی دستوری بسیار پیچیده عمل میکند و تطابق یک به یک دستوری و معنایی تغییرناپذیری در آن وجود دارد.
ثانیاً بیشتر این مدلها اساساً انگلیسی محور هستند. بنابراین ممکن است چارچوبهای نظری این مطالعات در دیگر زبانها بهخصوص تحلیل ساختار مبتدایی و اطلاعاتی آنها مشکلساز شود. برای مثال میتوان از برخی زبانهای اروپایی نام برد که آرایش کلماتِ متغیر و اَشکال فعلی مبتدایی تصریفی دارند.
با این که مدل پیشنهادی هوس کاملتر از مدل کتفورد است اما هنوز هم جای شک باقی است که آیا این مدل قادر به یافتن مقصود مؤلف و نقش متن مبدأ از طریق تحلیل سیاق کلام است یا خیر؟ (گات، ۹ ـ ۴۶ : ۱۹۹۱) . حتی اگر این امر هم امکانپذیر باشد مدل هوس بیشتر به منظور یافتن ناهمخوانی میان متن مبدأ و مقصد بهکار رفته است.
بیکر ویژگیهای دیگری مانند دستوری، و متنی را به چارچوب نظری خود و مقولة تعادل اضافه میکند و از این رو کمک شایانی به مطالعات این حوزه کرده است.
او با کنار هم گذاشتن رویکردهای زبانشناختی و ارتباطی فهرست کاملتری از شرایط تعریف مفهوم تعادل را ارائه میدهد اما متأسفانه قادر به ارائۀ فهرست کاملی از جایگاههای متنوع وقوع تعادل نبوده است. حتیم و میسون هم بیشتر به جنبة زبانشناختی اثر در مقولاتِ متنوّع واژگان، گزینش واژگانی، انسجام زبانی، گذرایی، تغییر سبک و میانجیگری مترجم توجه داشتهاند (ماندی، ۱۰۲: ۲۰۰۱).
۵ . بحث و نتیجه
مقولة تعادل از مهمترین موضوعاتِ قابل بحث در میان نظریهپردازان مطالعات ترجمه بوده است (فاسِت، ۵۳ : ۱۹۹۷) . علیرغم این که نظریهپردازان اولیه مانند کتفورد (۱۹۶۵) ونایدا (۱۹۶۴) بیشتر بر مدلهای کلان زبانی بین متن مبدأ و مقصد تمرکز داشتند و ترجمه را تنها به دو نوع تحت اللفظی و آزاد تقسیم میکردند اما نظریهپردازان معاصر تعادل را در سطوحی کوچکتر مانند کلمه، جمله / بند و متن بررسی میکنند.
علت اصلی این امر توجه اندیشمندان ترجمه به ماهیت این فرآیند به مثابۀ یک پدیدة متنی است (هوس، ۶۵: ۱۹۸۱) از این رو مطالعة متن در بر گیرندة بررسی بافتار اجتماعی آن متن نیز است.
این قبیل مطالعات خواه ناخواه به مسائلی مانند رابطۀ بین تحولات اجتماعی و تغییرات زبانشناختی یا ارتباطی، ایجاد هویت اجتماعی و بازتولید دانش و ایدئولوژی میپردازند (شافنر، ۱: ۱۹۹۶). منظور از ایدئولوژی در اینجا نظامهای اصلی شناخت اجتماعی و سازماندهیِ برخوردها و دیگر نمودهای اجتماعی اعضای یک گروه است (ون دایک، ۲۴۳: ۱۹۹۵) .
در نگاه بافتاری و انتزاعیِ رویکرد نقشگرا، ایدئولوژی مقولاتی مانند قدرت، تعصّبات سیاسی و تفکرات نمود یافته مشارکتجویان در متن را شامل میشود (اِگینز و مارتین، ۲۳۷: ۱۹۹۷).
با این حال تمامی متون جنبههایی از ایدئولوژی را در کنار انگیزشهای نقشگرا در خود دارند و در مورد علایق تولید کنندگانشان با ما حرف میزنند. نظر به اینکه زبان و کاربرد آن یعنی گفتمان و مشارکت اجتماعی ارتباط تنگاتنگی با مطالعة ایدئولوژی دارند بیشتر تأکید ایدئولوژی بر یافتن صریحترین شیوۀ بیان در سطوح مختلف واژگانی ـ معنایی و دستوری ـ نحوی بوده است (شافنر ، ۴ ـ ۳ : ۱۹۹۶).
به همین دلیل سیاق کلام دارای ظرفیت معنایی موقعیت ـ محور و بار ایدئولوژیکی بهخصوصی است و بنابراین تدوین معنای در خورِ یک موقعیت در نهایت وظیفة یک تشکل ایدئولوژیک است. ترجمه هم که بیشتر به مثابۀ یک فعالیت ایدئولوژی ـ مبنا و نه خنثی شناخته شده است متشکل از ایدئولوژی ترجمه و ترجمة ایدئولوژی است (حتیم و میسون، ۱۴۵: ۱۹۹۷) که شامل موضوعاتی درون و برون مرتبط میشوند.
در حالی که وساطت مترجم بر صحت ترجمه او تأثیر میگذارد اما هدف یا نقش یک متن ترجمه شده هم برصداقت او به عنوان یک مترجم تأثیرگذار خواهد بود. بَسنِت و لِفِوره (۱۹۹۰) با نشان دادن نقش ایدئولوژی در ترجمة ادبی بر این نکته تأکید دارند که مترجم در فرایند ترجمۀ خود از فیلتری ایدئولوژیک با ماهیتی سیاسی رد میشود. به این ترتیب رابطة سه وجهی ایدئولوژی، ژانر و سیاق کلام در مدل نقشگرای نظاممند هلیدی توجیهپذیر است. این مدل بیانگر تحلیل سیاق کلام متن مبدأ و مقصد با اشاره به نمای متنی و با هدف ارزشیابی کیفیت ترجمه ترسیم شده است.
نمودار ۲: مدل واژگان ـ دستور، گفتمان ـ معنا و بافتارِ هلیدی
بافتار شیوة بیان عاملان سخن موضوع سخن سیاق کلام
زبان
مرجع و ربط ساختار مکالمه روابط واژگانی گفتمان ـ معنا
متنی بینافردی روابط تجربی
مبتدا وجه گذرایی واژگانی ـ دستوری
منابع
سلطانی، علی اصغر (۱۳۸۴) قدرت، گفتمان و زبان. تهران: نشر نی.
شاتلورت و کاوی (۱۳۸۵) فرهنگ توصیفی اصطلاحات مطالعات ترجمه- مترجمان فرزانه فرحزاد غلامرضا تجویدی- مزدک بلوری. تهران انتشارات یلدا قلم
Baker، M. (1992). In other words: A Course book on Translation. London: Routledge.
__Ed.(1998a).The Routledge Encyclopedia of Translation Studies. London: Routledge.
__ (1998b). Translation studies، in Mona Baker (1998a، pp. 277- 80).
Bassnett، S. (1980، revised 1991). Translation Studies. London: Routledge.
__and Andre Lefevere. Eds. (1990).Translation; History and culture. London: Pinter.
Beaugrande، R. de. (1993). Register in discourse studies: A concept in search of a theory. In Mohsen Ghadessy، (pp. 7-25).
Broek، R. van den. (1978). The concept of equivalence in translation theory: some critical reflections. In James S.Holmes Jose Lamber and Raymond van den Broek، (pp.26-47).
Catford، J.C. (1965). A Linguistic theory of Translation London: Prentice Hall.
Dijk، T.A.V.(1995). Discourse semantics and ideology: Discourse and Society، ۶٫۲: (pp243-289).
__Ed. (1997). Discourse as Structure and process. London: SAGE
Eggins، S. (1994). An Introduction to Systemic Functional linguistics. London: Pinter publishers.
__and Marin، J.R. (1997). Genre and registers of discourse. In Teun A. van Dijk، (pp.230-256).
Fawcett، P. (1997). Translating and language: Linguistic theories Explained. Manchester: St Jerome publishing.
Firth، J. R. (1957). Papers in linguistics (1934-1951). London: Oxford.
__1968. Selected papers of J.R. Firth (1952-1959). London: Long man.
Gentzler، E (1993).Contemporary Translation Theories London: Routledge.
Ghadesy، M. (Ed 1993). Register analysis: Theory and practice. London: Pinter publishers.
Gregory، M. (2001). What can linguistics learn from translation? In Erich Steiner and Colin Yallop، (۲۰۰۱a، pp.19-40).
Gutt، E.(1991). Translating and relevance: Cognition and context. Oxford Blackwell.
Halliday، M.A.K. (1964). Comparison and translation. In M.A.K. Halliday، M. McIntosh and P.Stevens. the linguistic sciences and language teaching، London: Long man.
_(1967). Notes on transitivity and theme in English، Journal of Linguistic، No.3، part 1:37-81، part 2: 199-244.
__(1978).Language as social semiotic: The Social interpretation of language and Meaning. London: Edward Arnold.
__(1985). Spoken and written language. Geelong، Vic: Deakin university press. Republished by OUP 1989.
__(1994). Functional Grammar. 2nd Edition. London: Edward Arnold.
__(2001).Towards a theory of good translation، in Erich Steiner and Colin Yallop، (۲۰۰۱ a، pp. 11- 18).
Hasan R and M.A.K Halliday. (1985). Language Context، and Text: Aspects of Language in a social – semiotic perspective. Geelong، Vic: Deakin university press. 2nd edition، ۱۹۸۹، Oxford: OUP.
Hatim، B and Ian Mason. (1990). Discourse and the Translator. London: Longman.
Hatim، B and Ian Mason.(1997).The Translator as communicator. London: Rouledge.
House، J. (1981). A Model for translation quality assessment. 2nd edition. Tubingen: Gunter Narr.
__(1997). Translation quality assessment: A model Revisited. Tubingen: Gunter Narr.
__(2001). How do we know when a translation is good? In Erich Steiner and Colin Yallop، (۲۰۰۱a، pp. 127-160).
Jacobson، R. (1959/2000) . On linguistic aspects of translation. In Lawrence Venuti،(pp.11- 3-18).
__Kenny، D. (1998). Equivalence. In Mona baker، (۱۹۹۸a، pp.77-80).
Koller، W.(1995). The concept of equivalence and the object of translation studies، Target، ۷٫۲:۱۹۱-۲۲۲٫
Kress، G. (1985). Linguistics process in sociocultural practice. Geelong، Vic : Deakin university press.
Leckie – T، H. (1993). The specification of a text: Register، genre and language teaching. In Mohsen Ghadessy، (pp.26-42).
Marco، J. (2001). Register analysis in literary translation: A function approach. Babel، ۴۶٫۱:۱-۱۹٫
Munday، J. (2001). Introducing translation studies: Theories and applications. London: Routledge.
Newmark، P. (1991). About translation. Clevedon: Multilingual matters.
Nida، E. (1964). Towards a science of Translating: With special reference to principles and procedures involved in bible translating. Leiden: E. J. Brill.
__and Charles Taber. (1969). The Theory and practice of translation. Leiden: E. J. Brill.
Nord، Ch. (1997). Translating as a purposeful activity: functional approaches explained. Manchester: St Jerome.
Pym، A. (1995). European translation studies، une science qui derange، and Why equivalence needn’t be a dirty word، TTR: Traduction، Terminologie، Redaction 8.1: 153-76
Schaffner، Ch and Helen Kelly – Holmes. Eds. (1996). Cultural functions of translation. Levendon: Multilingual Matters.
Snell – Hornby، M. (1988). Translation studies: An integrated approach. Amsterdam: John Benjamins.
Steiner، E and Colin Yallop Eds. (2001a). Exploring translation and Multi – lingual text production beyond content: Berlini Mouton De Gruyter.
Steiner، E and Colin Yallop Eds. (2001a). Introduction. In Erich Steiner and Colin Yallop، (pp.3-11).
Toury، G. (1980) . In search of a Theory of Translation. Tel Aviv: The Porter institute for poetics and semiotics.
Venuti، L. Ed. (2000). The Translation studies reader. London : Routledge